۱۴۰۰ دی ۱۹, یکشنبه

طرح عقیم بازگشت رضا شاه به ایران





علی محمد اسکندری جو

بی گمان "تاریخ" ما را از آنچه در گذشته رخ داده است آگاه می سازد اما شاید بیش از اندازه چنین می کند. گاهی انبوه اطلاعات تاریخی ممکن است برخی را هم دچار "سرگیجه" کند بویژه آنهایی که از تاریخ می نویسند در بیان حوادث و تحلیل وقایع چندان هم "صادق" نیستند؛ این دو مشکل معمولا در تاریخ نویسی و تاریخ خوانی دیده می شود. درباره نقشه دربار برای بازگشت بنیانگذار دودمان پهلوی به ایران می کوشم ضمن اجتناب از این دو عارضه، نکاتی را به اختصار اشاره کنم.

اینکه "ریدر بولارد" سفیر انگلیس در تهران خواهان خلع و تبعید رضا شاه از ایران آنهم به خاطر چند آلمانی در کشور بوده البته رازی نیست که خیلی هم "راز" باشد بلکه علت اصلی خلع و تبعید او از ایران می توان جای دیگر جست. به باورم، فرار و پنهان شدن چند افسر بلندپایه عراقی و "ژرمانوفیل" که پس از شکست کودتا در بغداد به ایران گریختند و در پناه امن رضا شاه قرار گرفتند می تواند از دلایل اصلی باشد. افسران عراقی در دانشکده نظامی برلین آموزش دیده و بسیار نیز هوادار "هیتلر" و آلمان بوده و ارتباط تنگاتنگ با سفارت آلمان در بغداد داشتند. پیداست چنانچه سرداران کودتا که به همراه "رشید علی گیلانی" نخست وزیر عراق بجای ایران اما به ترکیه می گریختند، پس بهانه اصلی سفیر انگلیس برای خلع و حتی تبعید رضا شاه دیگر محلی از اِعراب نداشت حتی اگر روس و انگلیس ایران را به هر دلیلی اشغال می کردند که چنین نیز کردند. گرچه دولت

ایران در جنگ اعلان بی طرفی کرده بود اما سماجت رضا شاه در عدم اخراج عراقی ها از ایران و یا خودداری او از تسلیم آنها به سفارت موجب نگرانی سفیر و "چرچیل" شده بود که ممکن است فرماندهان "ژرمانوفیل" ایرانی هم کودتایی شبیه عراق را علیه رضا شاه انجام دهند و حتی نظام "جمهوری" برقرار کنند چنانکه نظامیان عراقی به مدت یک سال چنین کردند.

اینکه رضا شاه تیمسار سرتیپ "فضل الله زاهدی" را سرپرست پناهندگان عراقی و رابط دربار با آنها تعیین کرده بود البته رازی نبود که از چشم جاسوسان وطنی سفارت انگلیس دور مانده باشد. تیمسار زاهدی به بهانه خرید سیصد راس اسب مجاری به بوداپست رفته و در آنجا به عضویت شاخه برون مرزی ضد اطلاعات ورماخت (ارتش آلمان) در آمده بود. بی سبب نبود که پس از وقایع شهریور 1320 تیمسار زاهدی به عنوان استاندار اصفهان انتخاب شد اما سرانجام به دستور فرمانده انگلیسی که خواهان "زنده" دستگیر شدن او بود چند سالی هم در فلسطین زندانی گشت. عملیات سری دستگیری تیمسار زاهدی در مقر فرمانداری اصفهان که به یاری کنسولگری انگلیس در این شهر انجام شد (علی رغم آنکه می توانستند به آسانی او را ترور کنند) نشان می دهد که تا چه اندازه فرمانده انگلیسی مشتاق تخلیه اطلاعات تیمسار ایرانی در خصوص همکاری او با ورماخت بود. در اسناد و مدارک محرمانه که فرزند او "اردشیر" در اختیار دانشگاه استنفورد آمریکا قرار داده است آثاری از این پاره از ارتباط پدر با ورماخت به چشم نمی خورد. با این حال در آن زمان در خصوص ایران دوستی و جانبازی تیمسار سرتیپ فضل الله زاهدی در راه میهن هیچ شکی وجود نداشت.

نزدیک به دو سال از تبعید رضا شاه می گذرد و او همواره بهانه جویی می کند و از شرایط زندگی تبعیدی در حاشیه شهر "ژوهانسبورگ" رنجور گشته و بی تاب بازگشت به ایران است. دربار در تماس با سفارت انگلیس تلاش می کند که شاه تبعیدی را از آن سوی زمین به نزدیکی ایران (ترکیه یا افغانستان) بیاورد تا امکان تماس اعضای خانواده با او آسان شود که سفیر این تقاضای اخلاقی دربار را نمی پذیرد.

به بهانه چهاردهمین دوره انتخابات مجلس شورای ملی به ناچار دربار "ایده" قانونی برای بازگشت رضا شاه را طراحی می کند به این شکل که او را در انتخابات مجلس از تهران یا یکی از شهرها کاندید کند؛ از آنجا که حضور رضا شاه در هنگام انتخابات ضرورت نداشت (چرا که پیش تر برخی رجال ایرانی مقیم خارج کشور هم وکیل مجلس شده بودند) بنابراین پس از انتخاب وی به عنوان نماینده مجلس و اعطای "مصونیت" پارلمانی، او می توانست علی رغم مخالفت سفارت انگلیس هم وارد ایران شود.

در این میان فقط یک مانع کوچک وجود داشت که البته توسط دربار و توصیه به مجلس قابل حل بود؛ بنا به قانون انتخابات هیچ یک از اعضای خاندان سلطنتی حق انتخاب شدن در پارلمان را نداشتند. آن زمان این نوع ماده قانونی آنهم توسط حامیان دربار به آسانی برطرف می شد. جاسوسان وطنی اما با شتاب این طرح را نزد سفیر انگلیس و منشی مخصوص او (دوشیزه آن لمبتون تحت پوشش رایزن مطبوعاتی) افشا ساختند. به این دلیل در تلگرام "سری" که ریدر بولارد در تاریخ دوازده جولای 1943 (برابر با تیرماه 1322) به وزارت امور مستعمرات انگلیس در لندن نوشته و کپی آن را به حاکم انگلیسی آفریقای جنوبی نیز می فرستد، هشدار می دهد که به هیچ وجه

صلاح نیست که شاه سابق به کشورهای نزدیک ایران منتقل شود بویژه در زمان انتخابات مجلس:

"...هرگونه اقدامی در این زمینه به شایعات دامن می زند که او [شاه سابق] هم اکنون در حال بازگشت به ایران است آنهم تحت حمایت ما. اکنون شایع شده که شاه می کوشد یک کرسی وکالت مجلس را برای پدرش تضمین کند. قابل درک است آن ماده از قانون انتخابات که خویشاوندان پادشاه را از عضویت در مجلس، منع می کند باید[پیش از انتخابات] حذف شوند…"

سفیر انگلیس در پایان این پیام سری نارضایتی رضا شاه از شرایط بد آب و هوایی و نیز سختی تماس با اعضای خانواده را "خنده آور" دانسته و اضافه می کند که از نقطه نظر دولت انگلیس هرچه تماس بین دربار ایران با شاه سابق سخت تر باشد پس بهتر است.

پیداست گرچه شاه با ریدر بولارد چندین دیدار خصوصی و غیر رسمی داشته اما نتوانسته است این دیپلمات "لجوج" انگلیسی را قانع سازد تا اجازه دهد پدر بیمار او به ایران بازگردد؛ پادشاهی بازنشسته که برای بازگشت به کشور حتی حاضر بود در قامت یک وکیل معمولی به مجلس شورا وارد شود؛ همان مجلسی که در بیست سال گذشته به نامی "نیک" آن را خطاب نمی کرد. سفیر "خودسر" انگلیس اما در این اقدام ناپسند آیا حق حاکمیت "Sovereignty" ملی ایران را خدشه دار نساخته است؟ کشور تحت اشغال آیا از حق حاکمیت برخوردار است؟ اگر چنین نیست پس انتخابات چرا؟

در پایان اینکه آن زمان در میان برخی از ایرانیان سه گرایش انگلوفیلی، روسوفیلی و ژرمانوفیلی (بویژه افسران) وجود داشت که اولی و دومی را اندکی آشنا هستیم اما درباره گرایش سوم در آغاز پژوهش هستیم؛ احزابی به سبب انزجار از دخالت روس و

انگلیس در امور کشور، بعدها از دل این گرایش سیاسی نظامی بیرون آمدند؛ حمایت ها و حتی ازدواج های درون حزبی که میان ژرمانوفیل های وطنی دیده می شود دلالت بر همان نگاه مشترک و آرمان ایدئولوژیک دارد که اعضای این گرایش را به گونه پیدا و پنهان به همدیگر نزدیک ساخته است. امید که نسل جوان همانند نسل پیشین (به سبب فراوانی اطلاعات تاریخی!) گاهی دچار "سرگیجه" نشوند و سره از ناسره را در خصوص این گرایش سوم تشخیص دهند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر