۱۳۹۶ اسفند ۲۸, دوشنبه

درنگی بر اسطوره اسفند ایران دکتر محمد مصدق









علی­محمد اسکندری­جو

این روزها که ساختار شکننده دولت-ملت یکی پس از دیگری در خاورمیانه یا همان خاور خون چنین سهمناک فرو می ریزد و همدلی فرقه­ای یا عشیرتی جانشین میهن دوستی و منافع ملی گشته ­است، ما ایرانیان در این برزخ تاریخی به حماسه اسفند مصدق بیش­ از پیش نیازمندیم. کیست نداند آنچه امروز در منطقه می گذرد، نتیجه­ ی نادیده گرفتن پیام آرمانی دکتر محمد مصدق در فرآیند دولت-ملت سازی  است. نخست وزیر ایران یکی از دولتمردان برجسته ای بود که اعتبار و ارزش "شهروند" شدن و چگونه حافظ منافع ملی شدن را به ما نشان داده است. ایران یک تاریخ عمومی دارد که آکنده از نظام های "مطلق" است، همزمان اما ایران یک تاریخ شهروندی نیز دارد که اسفند مصدق آغاز آن است. به پیروی از جنبش مشروطه دکتر مصدق نخستین رویکرد شهروندی و خیزش فرا قبیله ای را در خاورمیانه آغاز کرد. امروز اما بازگشت دوباره این منطقه به همان ذهنیت عشیرتی و اماراتی و تعیین وسعت وطن که شعاع آن در همان محدوده چند کیلومتری خانه­ و کاشانه باشد آیا به میهن ­دوستی و فضیلت شهروندی اهالی نگون بخت خاورمیانه هیچ یاری کرده است؟

اگر حماسه نفت در بیست و نهم اسفند و نقش سنگین آن در سرنوشت ایران، پاره ای از تاریخ معاصر ما نیست پس آیا مصدق چپاول بیگانه از منافع ملی ما را بیهوده به چالش کشیده بود؟ آیا در زمان مصدق شرم آور نبود که دولت های کوچک خلیج فارس سود نفت را پنجاه پنجاه با امریکا و انگلیس تقسیم کنند اما ایران همچنان شانزده درصد از فروش نفت بهره داشته باشد؟ بی­ گمان دکتر مصدق هیچ گونه "مصونیت" تاریخی ندارد و پندار و کردار سیاسی او باید نقد تاریخی شوند. بااین حال کوشش در کاهش جایگاه ملی او و بیان تعبیرهای سطحی از گذشته­ ی آن زنده یاد (به زعم این که از او اسطوره­ زدایی شود) هیچ از مقام و منزلت او نمی کاهد. دلواپسان وطنی اخیرا مطلبی در دنیای مجازی منتشر کردند که نخست وزیر در هنگام صدارت، برخی از خویشان و بستگان را به سمت های بالا برگزیده است؛ پیداست پاسخ پوپولیستی به این "گلایه" آن است که از مشروطه تا هنوز مگر همه دولت­مردان ایران به هنگام وزارت و صدارت، خویشان و وابستگان را در سمت های بالا انتخاب نکردند؟ حال چرا در آستانه سالگشت ملی شدن نفت، دلواپسان چنین نیش گلایه را به تیغ کنایه می آمیزند تا به زعم خویش مصدق را نیز فرصت طلب ترسیم کنند؟ زنهار! به بهانه نقد سازنده از دکتر مصدق در دام سفسطه، لفاظی و رتوریسم بازاری گرفتار نشویم تا به خیال خویش "ترهات" ببافیم تا اسطوره بشکنیم و در تور اندازیم. حماسه اسفند را نباید "ولگاریزه" کنیم چرا که پاره ای درخشان از تاریخ معاصر ایران زمین است و نماد اراده ملی همه شهروندان و میهن دوستان برای حفظ منافع ملی به حساب می آید.

چنانچه به فرآیند دولت/ملت سازی در تاریخ معاصر آلمان و نقش "بیسمارک" صدراعظم آهنین در این فرآیند ملی/میهنی نظری بیاندازیم، خواهیم یافت دکتر مصدق و یارانش نیز در اسفند ماه کوشیدند حماسه ­ای از سنخ چیستی "اراده ملی" و نیز چرایی حفظ منافع ملی را به ایران هدیه کنند. به بیانی، مصدق و صدراعظم آلمان به لحاظ تجلی این اراده ملی در پروسه خطیر دولت – ملت سازی می توانند با یکدیگر متقارن شوند. پس از ملی شدن نفت نه ­تنها چرچیل فرتوت، دیگر نتوانست به آسانی پای سفره ایران بنشیند بلکه مصدق به جوامع عشیره ­ای/قبیله­ ای خاورمیانه هم نشان داد تا بکوشند از آن پس دیگر بومی و محلی نیاندیشند بلکه ملی و میهن دوست شوند. دکتر مصدق از ما می خواهد که سرمایه ملی را به اندازه سرمایه محلی (مناسبات طایفه ­ای) اهمیت و ارزش دهیم؛ این پیام مصدق است که نقش او را به اندازه اهمیت ملی کردن صنعت نفت می تواند برجسته سازد.

دکتر مصدق به نیکی دریافت سرمایه نفتی ما در گروگان بریتانیاست؛ آنگاه او نخستین جنبش شهروندی یا فرا قبیله ­ای را به روش ملی و میهنی آغاز می کند. اوست که باید به نمایندگان پارلمان هشدار دهد منافع ایران و درآمد نفتی را فدای ذهنیت و منافع بومی و قومی و عشیره ای نکنند. جمال عبدالناصر مصر سپس از نخست وزیر ایران و حماسه اسفند می آموزد که چگونه "کانال سوئز" را ملی اعلام کند. آن زمان رئیس جمهور "پان عربیست" و روسوفیل مصر که شدیدا زیر نفوذ شوروی و مقامات کرملین بود، بجای قدرشناسی از دکتر محمد مصدق و الگوی میهنی وی، بذر کینه بین همسایگان ایران پاشید و نام خلیج فارس را جعل کرد که از آن پس نه تنها نام جاوید خلیج فارس بلکه امنیت نیلگون آن را نیز به مخاطره انداخت. با توجه به آنچه امروز در خاورمیانه می گذرد مصدق ایران و ناصر مصر هیچ تقارنی با هم ندارند.

شش سال پیش از ملی شدن نفت زمانی که دکتر مصدق وکیل مجلس بود از کانال سیاسی با لحنی محترمانه و دیپلماتیک از مقامات شرکت نفت ایران و انگلیس خواسته بود که در قرارداد شصت ساله تجدیدنظر کنند و همانند کشورهای ونزوئلا، عربستان و عراق سود نفت را بطور مساوی با ایران تقسیم کنند. بنابراین از همان شش سال پیش، مصدق یا روانشاد دکتر فاطمی و یا مقام دیگر ناگهان ادعایی برای ملی شدن صنعت نفت و مختل ساختن فعالیت بزرگترین پالایشگاه جهان (آبادان) نداشتند که دولت انگلیس بخواهد با یاری سازمان سیا کودتای آژاکسی کند و دولت را براندازد سپس دویست میلیون دلار (با توجه به نرخ تورم امروز بیست میلیارد دلار) تقاضای خسارت کند و سرانجام حیثیت سیاسی ایران را در جهان به تاراج برد.

برپایه امتیازنامه پیشین که بریتانیا با رضا شاه امضا کرد سهم ایران از هر بشکه نفت، تنها قرص نانی می شد به ارزش چهار شلینگ انگلیسی آنهم به این شرط که امتیازنامه تا زمان دولت دوم سیدمحمد خاتمی (1383) تمدید شود! آیا تصور تاراج نفت ایران از مصدق تا خاتمی به ازای هر بشکه نفت فقط یک قرص نان شرم آور و حیرت آور نیست؟ آیا ایرانیان نباید بدانند که چرچیل زمانی که وزیر دریاداری بریتانیا بود قرادادی مخفی با شرکت نفت امضا کرد که کشتی های جنگی نیروی دریایی بریتانیا در زمان صلح یا جنگ همان یک قرص نان چهار شلینگی به ازای هر بشکه نفت را هرگز پرداخت نکنند؟ بعد از جنگ دوم بین الملل که شرکت های امریکایی به خاورمیانه سرازیر شدند و در عراق، عربستان، قطر و کویت کوچک برپایه پنجاه پنجاه نفت را استخراج کردند هرگز سخنی از قرارداد نود ساله و شصت ساله به میان نیاوردند و به یقین نخست وزیر ایران هم از این نوع قراردادهای نفتی در منطقه آگاهی داشت. حال باید پرسید در همان زمان به چه دلیل دولت انگلیس بگونه مخفیانه عمده سهام شرکت را به نام خویش ثبت کرد و حق امتیاز (Royalty) ایران را به رسمیت نشناخت؟ از سوی دیگر با توجه به اینکه دفتر مرکزی شرکت در لندن قرار داشت چرا چرچیل ایران را فریب داده و از سی درصد مالیات بر سود شرکت حتی یک شلینگ هم به ایران نپرداخت؟

برپایه اسناد موجود در آرشیو شرکت بریتیش پترولیوم (BP) این شرکت غول پیکر در سال 1312 خورشیدی همان قرارداد یک قرص نان چهار شلینگی به ازای هر بشکه نفت را به شرطی به رضا شاه داد که او برای بار دوم پرونده نفت را به اجاق نیاندازد. رضا شاه به همین دلیل کاهش سهم از سود نفت بود که پرونده را به آتش انداخت، اما قانون ملی شدن صنعت نفت که با اکثریت قاطع آرای نمایندگان در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و یک ماه بعد نیز به تصویب مجلس سنا رسید و فردای آن توسط محمدرضا شاه به امضا رسید را دکتر مصدق به دفتر نمایندگی شرکت نفت در تهران فرستاد. حال باید از بهانه جویان و دلواپسان پرسید آیا مصدق هم این قرارداد را باید به درون اجاق می انداخت؛ چنانچه پاسخ منفی است پس این همه کنایه و گلایه از او برای چه؟

به راستی آیا امروز خاورمیانه به همان سودای مالیخولیایی دچار نگشته که در همسایگی ایران برخی هم­چنان شیفته نظام عشیرتی و امارتی شده و برای نابودی هر چه ملی و میهنی است جنگ می کنند؟ در زمان مصدق آیا همسایگان ما علی­رغم نفت فراوان باز به همین سیاق سنتی و اماراتی اداره نمی شدند؟ دکتر محمد مصدق نخستین سیاست مدار خاورمیانه است که با ملی کردن صنعت نفت به آنان آموخت که یک کشور باید با یک رویکرد ملی و میهنی اداره شود و نه با ذهنیت قبیله­ ای و امیرنشینی  بنابراین چندان گزاف هم ننوشته ­ام چنانچه - بلحاظ تاریخی - بخواهم نخست وزیر نامی ایران را در در ردیف نام­ آوران جهان از شمار بیسمارک صدراعظم ملی مقتدر آلمان قرار دهم که به جهان آموخت چگونه یک کشور مدرن را بر پایه مدل دولت-ملت می سازند و اداره می کنند. میراث ملی بیسمارک هنوز در آلمان رنگ نباخته است، حال آنکه برخی کینه توزان با میراث مصدق و حماسه اسفند او چه می کنند جز اینکه او را دشمن دربار و نظام شاهنشاهی نشان دهند.

امروز ستار آذربایجان برای من همانقدر سردار استقلال ایران است که مصدق سردار اسفند ایران است و این یاداشت کوچک نیز هشداری است به هم ­میهنان که نسیان (بی ­اعتنایی) تاریخی می تواند به هویت جمعی ما آسیب زند و حتی آن را بی­ ارزش کند. شگفتا! برخی قلم بر چهره مصدق می کشند و او را حتی "پوپولیست" و فرصت طلب می خوانند. من هرگز در مطالعه تاریخ معاصر کشورم به دنبال این نیستم که ستار ایران در جوانی چه شغلی داشت بلکه همواره او را در محاصره تیربارهایی می بینم که تبریز را گلوله باران کردند تا با نابودی استقلال ایران، حاکمیت این کشور را به مدار بیگانه منحرف سازند. حال که مهر ایران در نهاد ماست، کیست ستار را دوست (به) دارد آنگاه که مصدق خفته است. کیست مصدق را دوست دارد آنگاه که مهر به میهن مرده است؟



۱۳۹۶ اسفند ۱۲, شنبه

جمهوری خوبان یا جمهوری خوابان؟








درنگی بر ضیافت الگارش ها در کرملین و جنبش اروسیایی الکساندر دوگین

علی­محمد اسکندری­جو

پس­از روسیه تزاری و روسیه شوروی حال نوبت روسیه سوم است. همان­ گونه که انقلاب بلشویکی کوشید ذهنیت نظام تزاری را از ضمیر جمعی روس­ها پاک کند و آن را با هویت اشتراکی جایگزین سازد، پس­ از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز روسیه سوم به تدریج می­ کوشد رسوبات کمونیسم را از حافظه تاریخی روس­ها پاک کند و ملت را با یک ایده و ایدئولوژی جدید با نام "اروسیا" آشنا کند. به بیانی، صد سال پیش در دوره نیکلای دوم آخرین امپراتور خاندان رومانف ایده سه ­گانه "مسیح، تزار، روسیه" با انقلاب اکتبر به مثلث سرخ "مارکس، لنین، شوروی" دگرگون می ­شود. پس­از فروپاشی امپراتوری اشتراکی اینک اذهان جمعی روس­ ها با جهان­ بینی اروسیایی "خدا، پوتین، میهن" حک می­ شود.

این روسیه سوم که به تدریج ساختار آن منسجم می­ شود را می ­توان روسیه الیگارشیک نامید. در این نوع روسیه نیز "سیاست" دیگر سنجه­ سیاسی ندارد. به عبارتی آن­ گونه که سیاست­ ورزی درون یک هندسه متعارف (احزاب) در غرب دیده می­ شود در کرملین اما مشاهده نمی­شود. در روسیه سوم سیاست دلالت بر شرائط غیرسیاسی و نفوذ و اراده یک اقلیت نامرئی (و نه اراده جمعی و نهادی) دارد که اصطلاحا "فراسیاسی" یا متاپولتیک نامیده می­ شود. تفاوت شناخت سیاست از فراسیاست در روسیه همانند تمیز فیزیک از متافیزیک است.
حال که ما روسی نمی ­خوانیم اما "روسیه" را باید بخوانیم بویژه در آستانه نوروز که قرار است در "مراسم" انتخابات، ولادیمیر پوتین برای چهارمین ترم انتخاب شود. مراسمی که گویی حاصل پروژه "انجماد" حیات سیاسی ملت روس در پیش­از انتخابات شده است. حال که ولادیمیر پوتین قرار نیست با حداقل آرای شهروندان انتخاب شود پس چه ضرورتی دارد از چنین انتخابی نوشتن؟ آیا به راستی "مشروعیت" نظام و اقتدار پوتین به این انتخابات بستگی دارد؟
نظر به تبلیغ ایدئولوژی اروسیایی توسط اصحاب خمسه روسی (در آینده از این سوداگران با نفوذ و نقش آنها در خاورمیانه خواهم نوشت) دیگر این سخن چه معنا و اعتباری دارد که آینده ایران، گذشته غرب است؟ با توجه به آنچه در روسیه سوم می گذرد آیا فردای ما، دیروز آنها نخواهد شد؟ هنگامی که جنبش اروسیایی به رهبری "الکساندر دوگین" یک دکترین جزمی را به شدت تبلیغ می­کند، آیا آشنایی ما با الهیات سیاسی این فرقه هیچ ضرورتی ندارد؟

از آغاز ریاست پوتین بر کرملین، روسیه در پروسه ساخت نظام جدید و هویت نوین و پاسخ به اینکه "روسیه" چیست و روس کیست، نیازمند یک ایده جدید گشت تا خلا ذهنیت سوسیالیستی دوران شوروی را پر کند. تبیین و تفسیر این ایده نوین و تبدیل آن به یک نرم­ افزار متاپولتیکی به تیم "الکساندر دوگین" در اتاق فکر مسکو سپرده شد. اینجا نباید از کنار نقش کلیدی دوگین و جنبش اروسیایی او که در تمام نهادهای امنیتی و نظامی و انتظامی سراسر روسیه تدریس می ­شود به آسانی گذشت؛ از دانشجویان و درجه داران دون­ پایه تا فرماندهان عالی­ رتبه هر سه نهاد روسیه درس تئوری­ اروسیایی را در کلاس­ های دوگینی می ­آموزند.
تیم اروسیایی شدیدا تمایل به پرورش ایده روسوفیلی (اسلاوی) دارد؛ حزب عدالت ترکیه را می ­توان نمونه­ بارز نفوذ جنبش اروسیایی در آن سوی مرزهای روسیه دید، رخنه به درون تشکیلات حزب عدالت و تاثیر آن بر روی دولت ترکیه. سفیر روسیه در آنکارا ترور می­ شود، جنگنده بمب­افکن روسی سقوط می­ کند و خلبان آن هنگام فرود با چتر در هوا گلوله باران می­ شود. هر یک از این دو بحران­ بهانه ­ا­ی برای قطع رابطه سیاسی و ایجاد تنش بین دو دولت است. بااین حال، کیست نداند الکساندر دوگین توانست پوتین و اردوغان را آشتی­ دهد. در حالی که جریان چپ ترکیه (بویژه حزب وطن) با شعبه اروسیایی دوگین در آنکارا به نوعی پیوند تئوریک دارد اما چپ ایران در برابر نقش این سوداگر روسی و مواضع او سکوت کرده یا اعتنایی به نقش جنبش اروسیایی ندارد.

پرده داری می­کند بر قصر قیصر عنکبوت
بوم، نوبت می­زند بر طارم افراسیاب.  "شیخ شیراز"

در پایان هر سال اعضای حلقه الیگارشی روسیه که نیمی از ثروت این سرزمین را در دست دارند به بهانه جشن کریسمس، شبی با شکوه در ضیافت مجلل کرملین شرکت می­کنند. در این شب ­نشینی حدود پنجاه الیگارش به دور پوتین حلقه می ­زنند تا در حضور رئیس نظام به گونه­ ای تسویه حساب ­شوند و برای سال نو نیز طرحی و برنامه ­ای نو ارایه دهند. در این ضیافت هر الیگارش روسی بر روی آن کرسی می­نشیند که پوتین نظر دارد. اعضای هر دو جناح (حلقه­ی شرق­ گرای مسکو و حلقه غرب­ گرای سن پترزبورگ) به آن ضیافت دعوت می­ شوند. آن شب که سخن از حفظ کرملین و شیرازه اقتصاد (حتی رانتی و الیگارشیک) به میان است، رئیس کرملین فراجناحی عمل می ­کند و دیگر پروای هم­ سویی بااین یا آن گرایش را ندارد.

برای نخستین­ بار پاتریارک اعظم مسکو که بالاترین مقام فرقه مسیحیت ارتدوکسی در روسیه شناخته می­شود، از ولادیمیر پوتین درخواست کرده که نخست ­وزیر آینده حتما "غسل تعمید" کرده باشد. به زعم پاتریارک، کاندید این مقام نباید فقط یک مسیحی عددی یا آماری باشد که التزام عملی به فرقه حقه­ی ارتدوکسی ندارد. پاتریارک همواره بر "سمفونی" روسی یا همان پیوند مقدس بین کرملین و کلیسا وفادار مانده است. پنداری کلیسا و کرملین و حلقه الیگارشی سه ضلع مثلث در شاکله قدرت مطلق روسیه هستند که در راس آن پوتین نشسته است. الیگارش­ ها برای دیدار و ارسال پیام به پوتین، لابی مخصوص در کرملین دارند و فرقه­ اروسیای دوگینی نیز که متاپولیتیک اروسیایی را طراحی کرده است دیگر نیازمند ورود به کرملین نیست. تا زمانی که پوتین در کرملین نشسته است، الیگارش­ها در مجلس دوما (پارلمان) و یا مجلس سنای روسیه "لابی" ویژه نمی­ خواهند اما پاتریارک اعظم نیازمند "لابی" نیست بلکه بطور مستقیم به دو مجلس دو ما و سنا می­رود و سخنرانی می­کند. با وجودی که کلیسای ارتدوکسی بانک و موسسه مالی دارد اما پاتریارک بابت سامان دادن امور مذهبی از مجلس درخواست بودجه اضافی دارد.

شگفتا! در سال­ های گذشته با نظارت و حمایت پاتریارک اعظم پنج بانک و موسسه اعتباری در روسیه تاسیس شدند که پس از سه سال چهار بانک و صندوق اعتباری آن ورشکسته شدند. حال که میلیاردها روبل به پس­انداز کنندگان مسیحی خسارت وارد شده، کرملین دخالت یا جبران مافات نمی­کند. ماه گذشته یکی از روسای این موسسات اعتباری پس­از سال­ها خدمت ناگهان با برداشت میلیون­ها روبل از حساب این نهاد مالی از روسیه فرار کرد و در آن سوی آبها در کانادا ناپدید شد. پاتریارک اعظم که خواهان "غسل تعمید" نخست وزیر شده تا التزام عملی او به نظام ثابت شود آیا نمی دانست که آن مدیر فراری پیام فرستاد که او نیز غسل تعمید کرده است؟

سال گذشته این ضیافت مجلل الیگارشی کرملین بجای کریسمس اما در ماه سپتامبر تشکیل شد تا شائبه انتخاباتی نداشته باشد. در روسیه سوم که همواره کاندید یکی و پیروز یکی ا­ست، دیگر چه ضرورتی برای شائبه است؟ چند کاندید بی­رمق یا جعلی نیز که به مسکو می­آیند بویژه آن بانوی مسلمان قفقازی (آینه غمزه توا همسر مفتی اعظم جمهوری خودمختار داغستان) بیش­ از آنکه نشان از تغییر سیاست در کرملین داشته باشد تا بهانه ­ای شود برای شور و هیجان انتخاباتی روس­ ها، نشان از همان دکترین فراسیاسی "کاندید یکی و پیروز یکی"­ دارد.

پاول گرودینین نیز کاندید انتخابات از حزب کمونیست روسیه شده است. دبیر کل این حزب "گنادی زوگانف" مدیر ثروتمند یک شرکت تعاونی را که چند حساب در سوئیس دارد را به اعضای حزب پیشنهاد کرده بود. به نظر می­رسد حزب کمونیسم که از مارکسسیم لنینیسم بسیار فاصله گرفته­ است ناچار گشته "پاول گرودینین" را برای رقابت با پوتین به مسکو بفرستد تا نشان دهد یک کاندید کاپیتالیسم با چهره انسانی (سوسیال دموکراسی) شاید فرد مناسبی برای رقابت با پوتین شود. گرچه گرودینین برای نخستین ­بار کاندید شده اما شاید برای انتخابات سال 2024 (چنانچه پوتین فقط به دو دوره ریاست رضایت دهد) خیز بر داشته است.

در مراسم هجدهم مارس یک چهره جنجالی و شرور هم انتخابت شده است به نام ولادیمیر ژیرونفسکی؛ او شوونیست روسی و نماینده دوما (پارلمان) روسیه است که از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا هنوز در انتخابات کاندید می ­شود. آیا روسیه­ لنین، پوتین و پوشکین آنقدر کمبود نخبه و فرهیخته دارد که هنگام انتخابات باز همان ژیرونفسکی افراطی که در مناظره تلویزیونی بطری و فنجان به سوی رقیب مناظره می­ شکند باید کاندید شود؟ این نماینده مالیخولیایی با شعور ملت روس چه می­ کند؟
ولادمیر پوتین که نگران تنگ ­شدن حلقه تحریم­های امریکا علیه روسیه است در ضیافت سپتامبر به الیگارش­ها هشدار داد که تا فرصت باقی ا­ست سهام شرکت ­ها، حساب ­های بانکی، املاک و دارایی را تبدیل به اَحسن کنند و به داخل روسیه بیاورند تا بدین­ وسیله چهار هدف هم ­زمان دنبال­ شود:

یکم- با افزایش واردات دلار و یورو در نتیجه، نرخ برابری روبل نسبت به آنها افزایش یابد.

دوم- در صورت تشدید تحریم­ها، امریکا دیگر نمی­تواند الیگارش­ها را در لیست تحریم قراردهد و دارایی آنها را بلوکه کند.

سوم- استفاده از پول دیجیتال یا مجازی (بیت­کوین، اتروم) به جای دلار و یورو تا معاونت خزانه­داری امریکا نتواند چرخه سرمایه الیگارش ­ها را ردیابی کند.

چهارم- تصویب قانون ارث به فرزندان الیگارش­ ها تا پس­از مرگ احتمالی هر یک آنها، فرزندانشان دیگر از ارث پدری محروم نشوند.

پیداست قانون محرومیت فرزندان الیگارش­ ها و ثروتمندان از ارث فقط در روسیه رعایت می­ شود. در ضیافت کریسمس آینده به یقین یکی دو الیگارش جابجا می­ شوند چرا که دولت فرانسه یکی از  آنها را به اتهام "فرار مالیاتی" در دسامبر گذشته هنگام ورود به پاریس بازداشت کرده است. شاید سال آینده از این حلقه یکی تبعید شود و دیگری به زندان رود و ثروتش نیز مصادره گردد یا با اندکی ملاحظه چند سالی به اشاره پوتین در حصر خانگی بماند. بااین حال در مراسم کریسمس بعدی، الیگارش­ های نو رسیده (تحت پوشش انجمن کارآفرینان و صنعت گران روسیه) جای آن غایب محصور را در آن شب شکوهمند پر می­ کنند تا مبادا از شمار حلقه کاسته شود.

در ضیافت کرملین گاهی شیطنت پوتین به چشم می­ خورد که دو سلطان نفت یا دو سلطان بانک و یا دو الیگارش وُدکا (عرق روسی) که به شدت رقیب یکدیگر و از هم­دیگر نیز نفرت دارند را کنار هم می­ نشاند تا در برابر دوربین­ رسانه­ ها "ژست" اخوت بگیرند و نشان دهند در حضور رئیس کرملین همه شادمان و شادکامند! این شیطنت پوتین دو سال پیش خبرساز شد که دو الیگارش اصول­گرا و اصلاح­طلب (البته به اشاره وی) کنار هم نشستند که هر دو نیز سلطان شراب بودند؛ یکی از قوم تاتار و مسلمان و دیگری هم از قوم روس و مسیحی تا ملت روس بداند در ضیافت جمهوری خوابان همه خوبند!

هیچ ملتی را نمی ­شناسم که به ­اندازه روسیه رنج کشیده باشد؛ پس چرا جنبش اروسیایی مرهمی بر زخم روس­ها نمی گذارد و در حرکتی پوپولیستی همواره تنها امریکا را باعث حراج کشور می­شناسد؟ حال که کرملین در حلقه تحریم "نرم" امریکا و اروپا گرفتار است چرا الکساندر دوگین (که شعار­های آتشین برای مبارزه با امریکا می­ نویسد) خواهان قطع روابط دیپلماتیک با ایالات متحده و برچیدن سفارت این کشور در مسکو نمی­ شود؟ اعضای اتاق فکر این فرقه­ پیدا و پنهان آنچه که در روسیه عاجز از انجام آن هستند را در خاورمیانه و ترکیه پیاده می­کنند. چه گونه است که آنها طرحی برای مبارزه با "الکلیسم" روسی به کرملین ارایه نمی­ دهند؟ آیا الکساندر دوگین این ضرب ­المثل مشهور:"در روسیه پای هر درخت یکی دو بطری خالی وُدکا افتاده." را فراموش کرده است؟

دوگین از سال 2000 در ترکیه حضور سنگینی دارد؛ او با یکی از خویشان نزدیک اردوغان پیوند دوستی برقرار کرده است. گاهی ترکیه را در آیینه روسیه می ­بینم که پنداری اخبار "جمهوری روسی ترکیه" را می­خوانم. چند سالی ا­ست رجب طیب اردوغان آنقدر شیفته فرقه­ اروسیایی و شخص الکساندر دوگین گشته که گویی همچو مولانا، شمس تبریز دیده است. این سوداگر روسی سال گذشته در انجمن روسوفیل­ های ترکیه در آنکارا به آنها وعده داد در سال 2023 میلادی (صدمین سالگشت سقوط امپراتوری عثمانی) اردوغان نیز سلطان و عثمان می­شود و امپراطوری را دوباره زنده می­کند! این جادوی اروسیای روسی گویی اردوغان را از کعبه تا کرملین می­کشد. تالیران وزیر خارجه­ ناپلئون بناپارت درباره بلندپروازی امپراتور عثمانی فراز جالبی دارد:"گرچه حاجت به بیان نیست اما حاجت به بیان است." بنابراین لازم است علاوه بر روسیه درباره آنچه در ترکیه اردوغانی نیز می­گذرد ما ایرانیان هم حاجت به بیان شویم.

ترک­ های اردوغانی نه روسی خواندند و نه روسیه را خواندند که نتیجه­ آن غفلت ملی، گرفتار شدن در دهلیز هولناک اروسیایی­ است؛ ایدئولوژی و نرم­افزاری "استتار" شده که جنگ قدرت و کودتایی نافرجام و اخراج و پاک­سازی صدها هزار اصلاح­طلب به رهبری "فتح­ الله گولن" را به بهانه­ آن کودتا در پی داشته است. در اینجا جنبش اروسیا را نباید با طرح همکاری اقتصادی، صنعتی و بازرگانی در یک حوزه جغرافیایی به همین نام "اروسیا" اشتباه گرفت.

الهیات سیاسی دوگین که با آمه متاپولتیک نوشته شده است هرگز خویش را پاسخگوی خطای مسکو یا آنکارا نمی ­شناسد. مگر هنگام قصور سیاسی قرارست نرم افزارها پاسخ­گو باشند؟ از این پس اگر روسی نمی ­خوانیم روسیه را اما بخوانیم تا بدانیم که دشمن بزرگ این کشور به واقع امریکا نیست بلکه "تاریخ" روسیه است. روسیه را بخوانیم که بدانیم هیئت پنجاه نفره الیگارش­ ها چگونه با هیئت پنجاه نفره کرملین به رهبری ولادیمیر پوتین در یک سمفونی روسی (میثاق ملی) با هم متحد می­ شوند که هر سال در ضیافت کریسمس کرملین شرکت کنند. روسیه را بخوانیم که بیش از آنکه از اخبار مسکو با خبر شویم از نقش مرئی و نامرئی تئوریسین جنبش اروسیایی آگاه شویم. کرملین و کلیسای ارتدوکسی به رهبری پاتریارک اعظم مسکو اصولا با آرمان و آمال نظام جمهوری و جمهوریت بیگانه هستند و آن را دست ­آورد غرب سکولار و گلوبالیست می­ دانند؛ بنابراین این "انتخابات" روسیه چه سودی برای کلیسا و کرملین و ملت روس دارد؟

هر نهادی که از اروپا یا امریکا وارد روسیه شده پس­از چندی نامشروع گشته و از مدار خدمت به مدار "خیانت" منحرف می­ شود؟ از پنج بانک و موسسه اعتباری تحت نظر مستقیم پاتریارک مسکو چهار بانک ورشکسته اعلام شدند. آیا بانک و بانک­داری در واقع یک نهاد غربی نیست که به روسیه آمده است؟ تمام انجمن­های "مردم­ نهاد" موسوم به جامعه مدنی به اجبار باید در وزارت کشور روسیه به عنوان "عامل" خارجی ثبت ­شوند!

گرچه روسیه در اروپاست اما اروپایی نیست و دکترین اروسیایی دوگین که در کرملین پیاده شده است به ستیز با نهادهای وارداتی (انتخابات، جامعه مدنی، بانک، جمهوریت، پارلمان) غرب برخاسته است و همه نهادهای وارداتی را عقیم ساخته است. به این سیاق، نظام سیاسی روسیه که به اصطلاح جمهوری­ است آیا جمهوری خوابان است یا جمهوری خوبان؟