۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

پانته ایسم و اشتاینر


حدود دویست سال پیش در دوران شکوفایی اندیشه هگل، کتابی به زبان آلمانی چاپ شد که مورد توجه همه اندیشمندان و ادیبان پایان اپک رمانتیسم قرار گرفت. این کتاب تأثیر شگرفی بر جنبش ایده آلیسم غرب در آغاز قرن نوزدهم داشت، و اروپای گمشده در خلأ دینی را با یک آلترناتیو معنوی (متافیزیکی) بسیار کهن ومدون که در جهانبینی آن خدا ـ به معنی آفریننده Ex nihilo ـ هرگز وجود نداشت، روبرو ساخت. شیلر، گوته، شلینگ و فیخته بسرعت جذب آن شدند و مقولات مطرح شده در آنرا به زبان فلسفی مطرح ساختند.
 نابغه ای مانند شیلر لازم بود تا زبان جهانبینی این اثر شرقی را به زبان فلسفی زمانه (ایده آلیسم) تبدیل کند. شوپنهاور هم عصاره «ناخودآگاهی هندی» این اثر را به تأسی از بودا به «اراده کور» تشبیه و تبدیل ساخت، که بعدها نیچه این «اراده» را معطوف به قدرت ساخت . یعنی با مخروط فلسفه شوپنهاور همان کرد که کارل مارکس با منظومه فلسفه هگل انجام داد.

سرانجام این «ناخوداگاهی» ازحوزه جهانبینی(متافیزیک) و فلسفه (ایده الیسم) عبور نموده به حوزه علم رسوخ می نماید و در زبان علمی (روانکاوی) زیگموند فروید متجلی می گردد.

نکته شگفت انگیز آنکه جنبش عصر جدید (New Age) و روحانی (Theosophy) به رهبری.(حکیم غنوسی) در اواخرقرن نوزدهم شکل گرفت ـ بسرعت در اروپا و آمریکا رشد نمود ـ و در دهه 1970 بصورت جنبش روحانی (Spirituality) پسا مدرن مطرح گشت، تا غرب به تدریج به پروسه دگردیسی دینی را طی کند. این جنبش متافیزیکی و شاخه های ـ طبیعی ـ بر آمده از آن دقیقاً درحکمت (عرفان) پانته ایسم اسپینوزا و نیز آن اثر باستانی که فریدریش اشلگل به آلمانی ترجمه نموده، ریشه دارد. جنبش های معنوی غرب زبان جهانبینی هندوئیسم ، حکمت غنوسی (Gnosticism) بودیسم و پانته ایسم (وحدت وجود Pantheism) را با زبان دین (انجیل) در هم آمیختند و «روش زندگی» معنوی در غرب را درغالب جنبش ها و فرقه های مدرن روحانی جانشین زیست دینی (مسیحی) ساختند. اشلگل، شوپنهاور، شیلر، فیخته، شلینگ واشتاینر در طول خط متافیزیک ـ منهای مسیح ـ قرار میگیرند. عیسای این متفکران آنقدر تاریخی و آرشه تیپ اسطوره ای گشته است که دوباره در اروپا و آمریکا به جهان ناخودآگاه رفته است. رودولف اشتاینر معتقد است که جنبش (Theosophy) آنها هرگز غرب را خالی از حجت مریم نخواهد گذاشت . با این حال این آلترناتیو های معنوی ـ که اندک اندک خلاً دین را در غرپ پر می کردند، از عیسای مریم بیش از پیش فاصله گرفته و به سمت فلسفه و جهانبینی بودیسم و هندوئیسم انحناء یافته اند. بزرگترین گورو (Guru پیر و شیخ) جنبش عصر نوین، رودولف اشتاینر، استاد الیزابت نیچه بود.

اشلگل و کتابش در طی بیست سال یک اپک ایده آلیستی (معنوی Esoteric) در زبان و فلسفه آلمان به جا گذاشته و سپس محو می شودمن نمونه این دوره (اپک Epoch) بسیار کوتاه و پر تلاطم تاریخ آلمان را به اپک شریعتی شبیه می دانم که در میانه دهه 1340 ظهور می کند، در دهه 1350 نیرومند گشت و در اوائل دهه 1360 خاموش گشت. این کتاب به زبان های فرانسه و انگلیسی هم ترجمه شده و از چشمان نزدیک بین نیچه نیز دور نمانده است. این اثراشلگل در طول دو دهه معیار قهر و قدرت گشت.
 جناح هگلیست های جوان و کاتولیک که آن را بر نتابیدند و جناح پر شور مدرن بودا طلب، به رهبری شوپنهاور و شلینگ، که آنرا بسیار ارج نهادند. البته شوپنهاور وامرسون نا آشنا با شیخ رومی ومثنوی «انجیـل صوفیـان1 Sufis Evangelium » نبودند.

این کتاب همچون گنجینه ای از واژه ها، مفاهیم و معانی برای فیلولوژی، فلسفه، اخلاق، عرفان، سیاست و هنر ظاهـر گشت. این اثر «درباره زبان و معرفت هندیانUber die Sprache und Weishet der Indier » نام دارد که نویسنده آن فردریش فون اشلگل ( Friedrich Von Schlegel ) آلمانی ست. او با چاپ این کتاب، علاقه آلمانها را به زبان سانسکریت و ترجمه آثار بودا و هندوها برانگیخت.
 در این کتاب نویسنده برای اولین بار در تاریخ، به درخت زبانی و فرهنگی مشتـرک هند و اروپایی اشاره کرده است. اودراین اثر، گستره نژاد آریایی رااز فلات ایران در جنوب و حوزه بالتیک در شمال اروپا و نیز به شاخه زبان مشترک هند و اروپایی اشاره می کند. اشلگل همچنین زبان فارسی و زبان آلمانی و نژاد آریایی ایرانی – آلمانی را از یک ریشه می داند. دستور زبان تطبیقی و معرفی ساختار مشابه زبان و دیباچه ای از کیش و اخلاق بودایی، هندوئیسم، و زرتشتی بخش های خواندنی این کتاب است. تسلط واشراف بر مباحث معرفت شناسی ((Epistemology و هستی شناسی (Ontology)توانایی اشلگل را در حوزه فیلولوژی کلاسیک، فلسفه و کیش شرقی ثابت نموده که تحسین برانگیز است.
قرن نوزدهم اروپا را میتوان تعامل عرفان غرب (پانته ایسم Pantheism) و جهانبینی شرق هم دانست. ترجمه متون کهن دینی،عرفانی شرق به زبان های زنده اروپا، اندیشمندان غرب را با منظومه ای نوین و ناآشنا روبرو ساخت که به کمک نیروی جاذبه آن، این فیلسوفان توانستند ایده آلیسم و ماتریالیسم را در مدار جهانبینی شرق قرار دهند. شوپنهاور، شلینگ، فیخته و شیلر از آن جمله اند.

نیچه از این کتاب بسیار بهره برده واستادانه این اثر را تقطیر کرده است که نشانه های آنرا در پاره های «حکمت شادان» و «سپیده دمان» می توان یافت. روشنفکران و نویسندگان آلمانی از اشلگل به بعد، بعضاً به ذکر منبع پژوهش و سرچشمه ایده ها و نظراتشان (ایده آلیسم، ماتریالیسم) تمایلی نشان نداده اند؛ پنداری که در« نهان خانه» ظرف اندیشه آنها از میراث مبارک جهانبینی شرق انباشته نگشته است! نسخه ای از کتاب اشلگل در آرشیو نیچه موجود است؛ اما هگل نیز که این اثر را مطالعه کرده، در پیشگفتار کتابش «فلسفه تاریخ» می نویسد:" نتیجه گیری سیاسی و تاریخی بر پایه شواهد زبانی به معنی تبدیل علـم به افسـانه و اسطـوره است." او همچنین پژوهش اشلگل در اشتراک ساختار زبانی و درخت فرهنگی شرق و غرب را مورد تمسخر قرار داد،که کارل پوپـر این خطای آشکار هگل را نادیده نگرفته و او را شعبده باز و مزدور و بنیان گذار ناسیونالیسم و نژاد پرستی آلمان می خواند.
باید پرسید مگر این فیلسوف علم، نمی دانست که توتالیتاریسم هگلی ـ مارکسیستی نه احتیاج به ملی گرایی دارد و نه نیازی به نژاد پرستی؛ بلکه آنچه نظام توتالیتر احتیاج دارد همانا اتاتیسم و نابودی جامعه مدنی و اخلاق فردی ( همان اخلاق فردی کانتی) است. از نقطه نظر تاریخی دولت پر افتخار پروس به آغوش ناسیونالیسم گریخت و دولت آلمان نازی هم در دامن راسیسم نشست.