۱۳۹۴ خرداد ۱۰, یکشنبه

نیچـه و جنگ نخست بین الملل


 

سرنوشت شوم نیچه ـ یازده سال فلج مغزی و عارضه روانی ـ از او چهره ای خیالی و نابغه نوستالژیک رومانتیک ساخته بود، دیگر زرتشت او شخصیتی عینی و ابژکتیو در تاریخ نبود و نویسنده آن نیز ـ با حیات و مرگ تراژیک خویش ـ به عالم اسطوره ها پر کشیده بود. پس از او بسیاری از نویسندگان و شاعران هویت خویش را در نیچه و رنج و محنت او می جستند و چنان شیدای او گشتند که نگاهشان به زن، نگاه نیچوی بود. مـریدان و پیـرواش رنجش و انزجار شدید ( رسنتیمان Ressentiment) وی از مظاهر مدرنیته را در قالب های فرا فکنی اخلاقی، زن ستیزی، ذوب در قدرت، حتی خودکشی، خودزنی، تنهایی اپاتیک بروز داده و انفعال مطلق اجتماعی ـ سیاسی را از او آموختند.
اسکاروایلد، ریلکه، آندره ژید،صـادق هدایت، توماس مان، والتـر کاوفمن، کارل گوستاو یونگ، اسوالد اشپنگلر، آلبر کامو، برتولت برشت، هرمان هسه، ت.ث.الیوت، تئـودور آدرنو، میشل فـوکـو، ژاک دریدا، اسلاوژ ژیژک اسلوانی1و احمـد فـردید "از جملـه کسانی هستند که در عنصر رسنمان ( رسنتیمان) با نیچه شریکند. در تاریخ از این نوع افراد را می توان یافت که رسمـاً تعلقی به هیچ سازمـان، گروه و حزبی نداشتند، تنها بر سخـن یا قلم خویـش تکیه داشتند.2 اسپینوزا، روسـو، ولتـر و نیچـه از این شخصیت ها هستند. آنهـا روح رها گشته و بعضاً سرگشته اند. باقی اندیشمندان در طول تاریخ، یا با جان و روح خویش در خدمت دین و نهاد های دینی گام برداشته اند و یا با جان و روح با آنها در افتاده اند .
اشپنگلر و نیچه و هرمان هسـه، هر سه نوعی درون گرا و در اعتکاف بودند. آنان معنی زندگی و حقیقت را نه در دین و نه در ایدئولوژی یافتند، بلکه در غور درونی خویش یافتند. این سه تن به آنچه که توده ها «حقیقت» می پنداشتند، باور نداشتند و مانند اسپینوزا حکمت و عقلانیت «Ratio» را خارج از جوامع خورده ـ بشری ( Sub-Human) می جستند. ایشان خود را از نهادهای دینی، ایدئولوژیک، آموزه های اخلاقی و نرم های اجتماعی رها ساخته بودند. عزلت و اعتکاف آنها در واقع نوعی زیست زاهدانه بود که ریشه در زهد هندی بودایی داشت؛ آمـوزه ای که اشلگل، شوپنهاور، امرسـون، گوته و شیلـر به غرب آوردند، هیچگونه رابطه ای با عرفان و اشراق اسلامی نداشت. آن پاسیفیست کبیر ـ مهاتما گاندی ـ با بهره برداری از این میراث هندی، استقلال به شبه قاره آورد؛ هرمان هسـه نیز در جنبش هیپیسم( Hippism3 ) متجلـی گشت و نیچه هم پیامبـر رایش سوم و سوداگر نژاد و خون شد!
نیچه جامعه مدرن را در دو طبقه می طلبد؛
الف ـ طبقه اشراف ، اربابان ـ منهای بورژوازی نو ظهور ـ یا همان برگزیدگان تیره ای بشری (Homo Sapiens) که او در دوران پیش سقراطی مطالعه کرده و در قرن نوزدهم در جوامع دارای فضیلت شهری در پاریس، رم، برلین متمرکز بودند.
ب ـ در مرحله پایین، طبقه بردگان و چاندلا (Homo Erectus) که وجودشان برای خدمت به تیره برتر لازم است، این تیره در دوره معاصر نیچه به شهرها هجوم آورده، فاقد حس شهروندی (Sense of Citizenship) بوده و از آموزش فضائل شهری ـ به معنی افلاطونی در آتن و رم باستان ـ نیزبی خبر و بی بهره بودند. در اروپای قرن نوزدهم و در پایان اپک رمانتیسم اندک اندک تندیس و مجسمه شخصیت های اسطوره ای و باستانی رم و آتن در میدان های شهر نمایان می شوند تا درنوستالژی نسیم ایدآلیسم که بر چهره هنر و فلسفه غرب می وزد، اروپا بتواند آخرین بارقه آفرینش هنری (معماری، تئاتر، موسیقی) را در چهره و نهاد شهر نمایان سازد. پس از آن سوسیالیسم است ولیبرالیسم است و داروینیسم، که نیچه از هر سه بیزار است. این شیزوئید شوریده ـ که شاهد تباهی فرهنگ و فضائل شهری بر اثر کوچ مهاجران است وبی شکل شدن شهر و تباهی فرهنگ است ـ کلک رسنتمان بدست گرفته بر اخلاق، هویت، ملیت، سنتها، ایمان و باورهای خلق می تازد. نیهیلیسم فرانسوی4 او در واقع برآمده از رنجش او از آثار زخم های مدرنیته است که روح و روان او را پریشان کرده است. اگر انسان مدرن و شهری برای درک او باید از نیچه به نیچه پناه آورد، پس چرا وی برای درک بردگان و چاندلا، از خلق به آغوش خلق پناه نیاورد؟! او که برای گریز از ایدئولوزی به دامن فلسفه می افتد، چرا هم خویش را و هم هم فلسفه را به خطر انداخته است؟5
 
پانویس
 
1 ( اسلاوی ژیژک در زبان انگلیسی Slavoj Zizek )
2 میشل فوکو، صادق هدایت، آلبرکامو،آندره ژید، اسکار وایلد در مرگ اروتیزه با هم شریکند.
3 Hippism هیپیسم جنبش اجتماعی جوانان آمرکائی در اوائل دهـه 1960 ، که ضد جنگ و سلطه امریکا در ویتنام و نیز پیرو آزادی جنسی بود.
4 نیچه به یقین با نیهیلیسم روسی بعنوان جنبشی سیاسی آشنا بوده ولی در اینجا نیهیلیسم فرانسوی را بعنوان مضمون آورده ام و نه یک جنبش سیاسی فرانسوی
5 برای درک بهتر منظور نیچه از توصیف این طبقه در اینجا از اصطلاح نسناس یا بشر راست قامت (Homo Erectus ) استفاده کرده ام. البته نیچه به شکل بسیار توهین آمیز به این قشر از انسان ها نگاه کرده است. این تیره بشری بسیار پیش از تیره صاحب عقل (Homo Sapiens) در گیتی می زیسته .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر