۱۳۹۷ آبان ۱۱, جمعه

ناقوس­ها بی­صدا می­شکنند: درنگی بر تفرقه دینی در کی­یف و کرملین





علی­محمد اسکندری­جو

در تاریخ می خوانیم سزار امپراطور روم سوار بر اسب وارد مجلس سنا می­شود و فریاد می­زند اسب من هم می خواهد سناتور شود! امروز اما چرا در تاریخ نمی خوانیم که قزاق روس سوار بر اسب وارد مسجد سپهسالار می­شود و فریاد می­زند اسب من هم می خواهد قزاق شود! اینک بین "اینکی تاتوس" اسب امپراطور "کالیگولا" سزار روم با اسب آن قزاق روس دوره مشروطه آیا تفاوتی هست؟ به راستی آیا این همان اسبی نیست که ایرانی را در مجلس شورا لگد مال کرد؟ آیا اسب سزار افسانه است و اسب قزاق هم افسانه؟ اگر چنین است پس خیزش ایرانیان و پخش اطلاعیه و "شب نامه" مبارزان مشروطه که خبر از اسب در مسجد می­دهد آیا همه افسانه است؟ بنابراین نه قزاق روسی و نه مسجدی و نه مشروطه ای و نه اسبی!

حال چاره چیست جز آنکه برای فهم درست از ایران و تشخیص اهریمن از اهورا و نیز برای شناخت کالیگولا و تزار روس (نیکلای دوم که فرمان بمباران مجلس شورا را به کلنل لیاخوف تلگراف زد) باید تاریخ بخوانیم یا به عبارتی باید "تاریخ خوانی" را در این سرزمین بی­کتاب احیا کنیم. مگر نه این است کتابی که خوانده نشود اصلا کتاب نیست. به این سیاق، بدون تاریخ آیا تشخیص اهورا از اهریمن ممکن است؟ در این نوشتار کوتاه به بهانه ناقوس هایی که بی صدا شکستند، اشاره دارم به حادثه ای در ماه اکتبر سال جاری؛ حادثه­ای هولناک که تفرقه در دین انداخت و خبر آن در میان موج خبر خشم جهان از مُثله شدن آن روزنامه نگار بی پناه و نگون بخت در کنسولگری استانبول چندان شنیده نشد. حادثه ای که در آینده نیز پیامد شومی در پی خواهد داشت؛ آینده ای که روزی تاریخ می شود و تاریخی که پنداری امروز است. شاید هم "تاریخ" آینده حکایت شکستن بی صدای ناقوس ها را باز روایت کند. شگفتا! این خبر هم از همان استانبول بود که کرملین را بیمناک ساخت؛ یک شهر و دو خبر از واقعه هولناک.

در شب بیستم اکتبر سیاه سال جاری پاتریارک ارتدوکسی ترکیه فتوای جدایی "مرجعیت" کی­یف از کرملین را صادر کرد، شبی که شاید مسیح کنار پوتین به شدت گریست. صد سال پس از لنین رهبر بلشویکی که به فرمان او ناقوس­ها از بام هزاران کلیسا فرو افتادند و بی­صدا شکستند و هزاران کشیش تیرباران و تبعید و ناپدید شدند، پاتریارک اعظم قسطنطنیه "بارتلومه" فتوایی خطرناک صادر کرد که خشم و تاسف و انزجار رهبران کلیسا و کرملین را در پی داشت. برپایه فتوای بارتلومه از این پس کلیه امور مذهب ارتدوکسی (جمع­آوری وجوهات شرعی، دریافت خیرات و نذورات، نظارت بر موقوفات، تاسیس و اداره مدارس علمیه در سراسر اوکراین) دیگر زیر نظر پاتریارک کریل مرجع اعظم ارتدوکس­ها در کلیسای جامع مسکو نخواهد بود و از او در هیچ امری از امور مومنان مسیحی "استفتا" نخواهد شد. از این روز هم­چنین چاپ و انتشار آثار مذهبی، اعزام مبلغین به شهر و روستا، مرجع تشخیص مقام شهید و اعلام مرتبه قدیس (که تمثال او در کلیسا و منزل مومنین نصب می­شود) فقط در حوزه اختیار پاتریارک کلیسای جامع کی­یف "میخائیل پیلارت" است. به بیانی، کی­یف از مسکو جدا شده و در حوزه شرعی و استحفاظی پاتریارک قسطنطنیه قرار داده می­شود.

روس­ها می­دانند که هزار سال پیش مسیحیت (شاخه ارتدوکس یونانی) از راه کی­یف و کریمه به مسکو آمده است. پوتین حتی کریمه را "گهواره" هویت روسی و اسلاوی می شناسد. پنجاه سال پس از سقوط امپراتوری بیزانس و فتح قسطنطنیه توسط دولت عثمانی در سال 1453 میلادی مذهب ارتدوکسی در مسکو استوار و نهادینه می­شود. چندان شگفت آور نیست که اقتدار و تثبیت این فرقه در کرملین و مذهب "تشیع" در ایران همزمان رخ می دهد. روس­ها دیگر از آن تاریخ "شاه" ندارند و بااین مقام بیگانه اند بلکه تزار (روسی شده واژه سزار به معنای امپراطور) دارند. حضور تزار نشان می­دهد مسیحیت ارتدوکسی به مثابه مذهب حَقه ابراهیمی، بدون حجت بر زمین باقی نمی ماند بلکه اوست که پنداری حجت بر زمین می­شود و هدایت خلق و پاسداری از توحید را به عهده دارد. به بیان دیگر، پس از سقوط روم اول توسط اقوام وحشی اروپا (وندال­های آلمانی، اتریشی و مجاری) و سقوط روم دوم در قسطنطنیه توسط مسلمان­ها آنگاه نوبت روم سوم (مسکو) می­رسد که بیرق امپراطوری مسیحی را در مسکو برافراشته نگه دارد.

پس از فروپاشی شوروی و برآمدن "ولادیمیر پوتین" از بام کرملین و تئوریزه کردن ایده روم سوم توسط "الکساندر دوگین" روسیه می کوشد وحدت جهان ارتدوکسی را حفظ کند. در پانصد سال گذشته (منهای دوره شوروی) اتوریته نظام در کرملین بر محور همین ایده روم سوم در مسکو استوار است. این ایده فرهنگی توانست مسیحیت را روسی و اسلاوی کند به این معنا که در این سرزمین هر که روس است پس ارتدوکس و اسلاو است و هر که ارتدوکس نیست پس روس نیست. از بیست سال پیش در روسیه با حضور پیدا و پنهان "الکساندر دوگین" در کرملین و انتشار گسترده آثار او در بین نهادهای نظامی و امنیتی روسیه، فرآیند دنیاگرایی (سکولاریسم) در این سرزمین بی انتها با شکست روبرو گشته است.

در این میان بازسازی جایگاه پاتریارک اعظم مسکو و پیوند این مقام روحانی با حلقه اول قدرت در کرملین باعث گشت سه جریان سکولاریسم، مدرنیسم و لائیسیته همواره در روسیه عقیم شوند. مسکو گرچه در اروپاست اما هرگز غربی و اروپایی نیست و هیچگاه پاره ای از فرهنگ و تمدن اروپا به حساب نیامده است. به این سیاق، روسیه امروز یک کشور سکولار همانند آلمان و فرانسه نیست بلکه یک کشور نسبتا مذهبی همانند نیجیریه و اندونزی است. بی جهت نیست که کشیشان و اسقف های روسی با گذشت سیصد سال از دوره تزار پطر کبیر سازنده شهر زیبا و مدرن سن پطرزبورگ که کوشید روسیه را به اروپا نزدیک سازد اما آنها او را لعن و نفرین می­کنند. از سوی دیگر روسها نیکلای دوم آخرین تزار روس که پیش از ترور به زیارت "قدمگاه" قدیس به کلیسای جامع کی­یف رفته بود را "شاه شهید" می شناسند؛ آخرین تزار روس توسط پاتریارک مسکو حتی "قدیس" نیز شناخته شده و به مقام اعلای حواری عیسای مریم هم نائل گشته است. در نظر روس ها تفاوت این تزار و آن تزار به فاصله دو تمدن شرق و غرب است که یکی را لعن و نفرین می­کنند و دیگری را مدح و ستایش.

 حال اوکراین برپایه این فتوای پاتریارک قسطنطنیه، رخصت شرعی یافته که از سایه هژمونیک مسکو خارج شود و مسیحیت ارتدوکسی را "ملی" اعلام کند تا لاقل پیوندی با مسکو نداشته باشد. بنابراین با این اعلان نا بهنگام بارتلومه ایده امپراطوری روس سوم به زعامت ولادیمیر پوتین دیگر چندان ارزش و توجیهی ندارد. به این سبب پوتین فرمان تحریم مقامات اوکراین را امضا کرده است. علت اینکه چرا در بحران مذهبی بین کی­یف و کرملین امروز شاهد دخالت پاتریارک استانبول و فتوای او هستیم آن است که ارتدوکس­های جهان هیچگاه فتح استانبول و کلیسای جامع آن در سال 1453 را مشروع ندانسته و به رسمیت نمی شناسند و حتی این شهر را به نام قدیم آن می­خوانند. ارزش و جایگاه روحانی و معنوی پاتریارک کلیسای استانبول آنقدر اهمیت دارد که حتی اعلام "یک جانبه" مسکو به عنوان پایتخت خلافت جهان ارتدوکسی باز هم نتوانسته از ارج و منزلت پاتریارک استانبول بکاهد.

رنجش و انزجار و خشم کرملین از پاتریارک بارتلومه هم به همین علت است. حال تنها امید روس­ها دعا در کلیسا است که این روحانی پیر به زودی دعوت حق را لبیک گوید و فتوای او هم با وی به گور رود و بی اثر شود. از سوی دیگر "ولادیمیر گوندایف" پاتریارک مسکو طی یک اقدام تلافی جویانه فتوا داده است که زیارت شهر مقدس آتوس (جمهوری کوچک خودمختار در کشور یونان و مشهور به واتیکان ارتدوکس­ها) به این دلیل که باید ویزای ورود به این جمهوری از اداره زیر نظر پاتریارک قسطنطنیه درخواست شود را برای روسها ممنوع ساخته و به لحاظ شرعی این سفر زیارتی را جایز نمی داند.

در مسیحیت ارتدوکسی، هیرارشی مقام و منصب روحانی از یک راهب ساده تا پاتریارک اعظم به گونه ای طراحی شده که همواره "هژمونی" روسیه نسبت به دیگر کشورها مشهود و محسوس باشد بجز این سفر زیارتی به منطقه کوهستانی آتوس که اداره امور آن و بویژه جمع آوری نذورات و وجوهات شرعیه زوّار ارتدوکسی باید در اختیار پاتریارک استانبول باشد. با این حال فتوای خطرناک بارتلومه گستره هژمونیک مسکو در اوکراین را پس از سه قرن در هم شکسته است.

پاتریارک مسکو هم­چنین تهدید کرده بود که چنانچه بارتلومه فرمان استقلال مرجعیت (Autocephaly) کلیسای جامع کی­یف از روسیه را صادر کند، مسکو این فتوا را "مشروع" ندانسته و به ناچار ممکن است از جهان ارتدوکسی جدا شود و به راه خویش رود. علت اینکه مسکو می خواهد در امر دین "خودزنی" کند و پس از چند قرن زعامت ارتدوکسی اینک تصمیم یک­جانبه به طرد و تکفیر (Excommunication) خویش گرفته را باید در قرن ها تلاش کلیسای کی­یف و بویژه در حوادث سال 2014 و پس گرفتن شبه جزیره "کریمه" توسط روسیه دید. علت را باید در آن کلیپ ویدیویی جست که اسقف روسی با مسح چهره افسران، سربازان و تانک­های روسیه وجود آنان را متبرک می­سازد تا به مرزها اعزام شوند و در ایجاد جمهوری خودمختار کریمه به برادران و خواهران روسی خویش در آن شبه جزیره کمک کنند؛ تلاشی پر هزینه که سرانجام ملت و دولت روسیه را در گرداب تحریم "نرم" غرب گرفتار کرد. امروز در پی­آمد فتوای خومختاری مرجعیت کی­یف از مسکو سنگ بنای تفرقه در جهان ارتدوکسی نهاده شده است. شکستی که البته ریشه در اشغال کریمه و تبعید رهبر قوم تاتار به خارج از جزیره نیز دارد؛ قومی مسلمان که در جزیره خویش به تبعید رفته است. اوکراین امروز دو پاره گشته؛ عده ای از مسیحیان در کلیسای حامی روس به سوی مسکو دعا می­کنند و عده ای نیز به سوی کی­یف.

وحشت و نگرانی کرملین از آثار این تفرقه آنجاست که پاتریارک اعظم استانبول می تواند با یک فتوای شرعی تمام دارایی منقول و غیر منقول کلیساها و مدارس علمیه هوادار روس را ضبط کند و یا از دولت اوکراین بخواهد که بودجه سالانه این نهادهای مذهبی و آموزشی را قطع کند. مشکل دیگر آن است که اوکراین شاید مومنانی که به کلیسای حامی مسکو می روند را به عنوان "ستون پنجم" دشمن معرفی و یا محاکمه کند. در این میان گرچه "پروشنکو" رئیس جمهور اوکراین قول مساعد داده که چنین نمی شود اما این روزها او در خبرها می خواند و می­بیند که چگونه کلنگ ساخت کلیساهای جدید در شهر و روستا بر زمین زده می­شود. پیداست برخی از رسانه های افراطی روسی در یک فرافکنی کلیشه ای این فتوای "اتو سفال" جنجالی را نشانه دخالت صهیونیسم بین الملل و آمریکای جهانخوار و لژهای فراماسونری دانسته که بر روی تصمیم پاتریارک قسطنطنیه اعمال نفوذ داشتند.

نکته پایانی درباره تفرقه دینی و جدایی شبه جزیره کریمه تا آنجا که پیوندی باایران دارد اینکه دو سال پیش علی­رقم درخواست کتبی رئیس سنای روسیه از مجلس و دولت ایران برای به رسمیت شناختن جمهوری خودمختار کریمه، دولت روحانی اما لااقل در این مورد تا کنون سکوت کرده تا مبادا با رسمیت شناختن جمهوری خودمختار کریمه خشم اتحادیه اروپا و امریکا را بر انگیزد. تا امروز فقط کره شمالی، سوریه و ونزوئلا کریمه را به رسمیت شناخته اند. بی­گمان روسیه نیز چند ماه پیش به هنگام تعیین رژیم حقوقی دریاچه خزر این سکوت ایران و عدم تمایل دولت را ناعادلانه پاسخ داد.

ظاهرا کرملین به این نکته بی توجه است که ایران نیز می توانست مانند آذربایجان و ترکمنستان (که از توهم کرملین نسبت به ناتو آگاهند) با مانور بر روی برگ "ناتو" در این دریاچه، سهم بیشتری از خزر را از روسها طلب کند گرچه دولت چنین نکرد. مگر نیم قرن گذشته در همین خلیج فارس همواره ناوگانی و نیرویی از ناتو حضور نداشته؟ آیا قرار است ایران هم به همان اندازه روسیه نسبت به ناتو وحشت داشته باشد؟ اگر چنین نیست، پس چرا در خزر این برگ را نادیده گرفتیم؟ شاید هم پیامد این تفرقه دینی، در آینده کسی شکستن بی صدای ناقوس ها را از آن سوی تاریخ خزر باز روایت کند.

استکهلم، پاییز 2018