۱۳۹۶ دی ۷, پنجشنبه

حافظ و نیچه




این پاره های پراکنده از گفتگوی اسکندری جو درباره حافظ و نیچه از ماهنامه حکمت و فلسفه انتخاب شده است:


... گویی الکساندر گریبایدُف می خواست به خال هندوی آن معشوق گرجی، ببخشد تبریز و تهران را!
...قلم نیچه نه صرفا ویژگی خشک علمی و آکادمیک را دارد و نه رنگ و لعاب شیوای (Rhetoric) یک ژانر ادبی را داراست بلکه قلمی  ترکیبی­ست که من آن را فعلا "قلم سوم" می شناسم تا یک واژه مناسب برای آن پیدا شود. البته این قلم سوم تنها مختص نیچه نیست بلکه به محافظه­کاران و عارفان و سنت­گرایان منتقد مدرنیته و فرهنگ غرب از شمار اسوالد اشپنگلر (آلمان)، جولیوس اوولا (ایتالیا)، اقبال لاهوری (پاکستان)، رنه گنون (فرانسه)، الکساندر دوگین (روسیه)، اریک هرملین (سوئد) و دکتر شریعتی و سید حسین نصر نیز تعلق دارد.

...در گزینه "گدای خودخواسته" صفحه 288 از کتاب چنین گفت زرتشت به ترجمه استاد آشوری می­خوانیم: "می­خواهم [خوشبختی] را از این گاوان بیاموزم. تا باز نگردیم و گاو نشویم به ملکوت آسمان راه نخواهیم یافت و بدین خاطر باید یک چیز را از اینان بیاموزیم: نشخوار کردن را." البته من با این توجیه آقای آشوری مشکل دارم و تشابه گاوان و کودکان را از همان افاضات افیونی می‌دانم که شایسته است آن را در زیر چتر شطحیات پنهان کنیم و در برابر این قلم انتحاری نیچه، تیغ از رو نبندیم.
... نیچه فیلسوفی خطرناک است آن­چنان که لسان­الغیب هم شاعری خالی از خطر نیست. این دو منتقد که علیه دو فرهنگ فرومایه تیغ از رو بسته­اند، می­گویند آنچه را که نباید بگویند. این دو رند عصیانگر می­تازند آنجا که نباید بتازند. پنداری گفتن ناگفته­ها و تاختن به ناتاخته­ها تنها از حافظ و حافظ یا از نیچه و نیچه برآمده است. در قفس شعر حافظ رفتن و یا در تیررس قلم قلیایی نیچه افتادن از کسی بر نمی­آید…
...شاید هم رسنتمان مشترک نیچه و حافظ با یک فاصله پانصد ساله، یکی دیگر از دلایل عنایت ایرانیان به این فیلولوگ آلمانی باشد. در دیوان نابغه ادب ایران پنداری حافظ در خلوت و خلسه هنری با آن استعارات آتشین می­کوشد مرگ حاصل از این رنج جان­کاه را سوبلیمه (Sublime) کند. نیچه نیز می­کوشد حیات را در چنان فرهنگی سوبلیمه کند و خیام اما هر دو را.

...اریک فوگه­لین فیلسوف محافظه­کار آلمانی صاحب تئوری عرفان الحادی در رساله­ای به نام "علم، سیاست، عرفان" نشان می­دهد که ماتریالیسم تاریخی مارکس (کمون اولیه، فئودالیسم، کاپیتالیسم) برگرفته از تثلیث مسیحی (سه دوره پدری، پسری، روح­القدوسی) است. به این سیاق، آثار اشمیت و یونگ نیز چنین است و به باورم ریشه در همان رسنتمان دارد. متاسفانه هنوز فرصت نیافتم کتاب اریک فوگه­لین را به فارسی برگردانم تا علاقمندان و پژوهشگران در حوزه فلسفه­ی فرهنگ بااین تئوری تثلیثی عرفان الحادی او آشنا شوند.

...نیچه البته از آن گونه شاعران و نویسندگان غربی نیست که آثارش را جهت تفنن و یا پُز روشنفکری بتوان خواند. ورود دیر هنگام نیچه به ایران ـ همانند عصر مشروطیت ـ از راه روسیه ممکن شده است چرا که از مشروطه تا هنوز شاهراه تجدد و مدرنیته به ایران، روسیه است. دلیجان منزجر از مدرنیته­ی نیچه هم هنگام عبور از آن سرزمین پهناور پر راز و نیاز و البته پیش­از رسیدن به مرز پر گهر ایران به روحیه شرف و شهود و شهادت کیش ارتدوکسی آمیخته می­شود. به همین سبب است که پاره­ای از چپ سنتی سرزمین ما از همان آغاز ورود نیچه به ایران او را در آغوش کشیدند.

...روس­ها به­زعم خویش "انتلکتوئل" یا روشنفکر ندارند بلکه "روشنگر" یا همان اینتلی گنتسیا دارند و دراینجا تکیه من بر لفظ نیست بلکه بر معناست. روسیه بلحاظ فکری پذیرفته است که برخلاف اروپا، عصر رنسانس و دوره روشنگری و برهه رمانتیک نداشته است. این سرزمین بی­انتها اصولا یک جنبش روشنفکری همانند فرانسه و شخصیت­هایی در جایگاه منتسکیو، ولتر و روسو هم نداشته است که بخواهد روشنفکر یا انتلکتوئل داشته باشد. به­این سیاق­­ و قیاس است که من هم در ایران با اطلاق مفهوم "روشنگر" به بعضی­ها مشکلی ندارم اما با اطلاق "روشنفکر" یا انتلکتوئل به برخی ها چرا.

...اینکه اما چرا کتاب "نیچه­ی زرتشت" را به سه الکساندر روسی (پوشکین، گریبایدُف، هرتسن) هدیه دادم، به این دلیل است که خواستم به بهانه­ی این سه الکساندر برجسته به خواننده هشدار دهم نیچه­­ای که ­ما امروز می­شناسیم یک نیچه روسی­شده است که اگر خرقه شیخ و دستار محمود هم به او هدیه نمی­دادیم این نیچه­ی "ماسک" زده باز برای ما چهره­ای آشنا بود. او یک نیچه خطرناک  و یک نیچه­ تزاری از تبار همان "ایوان مخوف" است که فرزند را کشته است اما روس­ها او را به پاس کیش ارتدوکسی حتی همانند آخرین تزار روس (نیکلای دوم) حرمت وی را نیز پاس می­دارند.

...من هنوز نتوانسته­ام در ایران تفاوت ماهوی بین دو مفهوم سترگ "فرهنگ" و تمدن را در ایران جا بیاندازم؛ گویی هر چه بیشتر می­نویسم و می­گویم، خلط مفهومی بین تمدن و فرهنگ در زبان ما بیشتر می­شود!