۱۳۹۴ تیر ۲۷, شنبه

روحانی در برزخ عقاب و خرس


روحانی در برزخ عقاب و خرس
شگفتا! در هشت ساله احمدی ­نژاد چنان جنبش خزنده اروسیایی در ایران ریشه دوانده است که خروج روحانی از این برزخ را آسان نمی­ بینم

آن روز که رئیس جمهور پیشین بشارت ظهور آقا از آن سرهنگ بولیواری شنید و در سودای دین­داری و خدمت خلق، سوار بر کشتی "پوتینیسم" گشت و سکّان هدایت هم به هوگو چاوز سپرد تا شاید در اقیانوس خروشان "پوپولیسم" شبی ایران را به ساحل سبک­باران رساند، اما کجا دانست سقوط ثروت و ملت را در گردابی چنین حائل. اینک از این سرداران ثلاثه ­ی اعجاز سومین هزاره، یکی در سکوت ابدی آرمیده است و دیگری هم در سایه­ ی فراموشی به خلسه­ ی پوپولیسم افتاده و هم­چنان می­ چرخد. آیا او نمی داند سردار هوگو چاوز، هم رئیس دولت بود و هم رئیس نظام که ملت بولیوار را چنین مستأصل ساخت و رفت؟ حال نوبت سردار کرملین رسیده است؛ آن سلحشوری که این روزها اوکراین را از میان شکسته و دو نیمه ساخته است و علیه غرب رجز م ی­خواند تا بببینیم او با سرنوشت ملت روس چه باز ی­ها کند. آیا پوتین به ایران پیغام می ­دهد که به تأسی از کرملین، پاستور هم "بحرین" را بشکند و دو نیمه کند؟ آیا کرملین سوگند خورده است که نه قدرت را عقلانی کند و نه عقلانیت را قدرت بخشد؟ روحانی اما دو پاستور دارد: یکی پاستور واکسنی و دیگری هم پاستور تدبیری. حال از او انتظار لقمانی داریم که ازسودای سَلف خویش دور شود. شایسته است روحانی در همان نزدیکی پاستور از آن انستیتو بخواهد که کارشناسان ایرانی "واکسن" تّرهات را هم کاشف شوند و برخی نمایندگان و بعضی کهن­سالان را مایه­­ کوبی کنند تا شاید از این پس قلم­ ها و زبان­ه ا در برابر ترهات بی­ حاصل واکسینه شوند.

من نمی­ دانم ماه پیش نیکلاس مادورو رئیس­ جمهور ونزوئلا در دیدار با روحانی چه گفت ولی بعید می­دانم به او گفته باشد که چین مدتی­ است ملت و دولت و نفت ونزوئلا را گروگان گرفته است­. صف­ه ای طویل در کاراکاس برای تهیه نان و قند از یک­سوی و تورم هفتاد درصدی از سوی دیگر، همان فلاکتی است که میراث جبهه پایداری لاتینی (چاویست­های ونزوئلا) خوانده می­شود؛ میراثی شوم که سرهنگ به ملت داد و در خاک شد. اقتصاد سرداری ونزوئلا اکنون پنجاه میلیارد دلار به چین بدهکار گشته است به­ گونه­ ای که چینی­ ها برای وصول اصل و فرع این تسهیلات اعتباری، چندی پیش کارگر و مهندس چینی به سر چاه­های نفتی ونزوئلا رساندند و اینک بی­ صدا بزرگترین دارایی این سرزمین بولیواری را می­ بلعند. دولت پوپولیستی مادورو هم برای تأمین بودجه جاری کشور مدام وام ­هایی با سود سنگین طلب می­ کند تا از عهده هزینه جاری مملکت برآید. وام ­دهندگان نیز از بیم "ورشکستگی" دولت و ملت ونزوئلا ناچارند هربار نرخ بهره و ریسک سرمایه را بالاتر برند. امروز در فرآیند گلوبالیسم این تنها شرکت­ه ای صنعتی و تجاری نیستند که ورشکست می­ شوند بلکه دولت­ های مستقل و ملی هم به­ همان اندازه در خطر ورشکستگی و تاراج ثروت ملی هستند. در این­ میان دولت مادورو گاهی نیز گروهی رانت­خوار و مفسد اقتصادی و مدیر دولتی و غیر دولتی دستگیر می­کند تا شاید تورم مهار شود. در آخرین نمایش مملکت­داری هم با گردانی از سرباز و نیروهای امنیتی به سراغ داروخانه ­ها و سوپرماکت­ های زنجیره­ ای رفته ­اند و آنان را به جرم احتکار دارد و کالا، شبانه ملی اعلام کرده اند. دولت چین هم بی­ هیاهو برای وصول طلب خویش هم­چنان دولت و درآمدش را گروگان گرفته و نفت بی­ حساب و کتاب می­ برد تا بدهی آن کشور را سرانجام بالانس کند آن­هم بی­منّت! پنداری چین هم از این سرمایه­ گذاری خارجی درسی آموخته است که از این­ پس "فاینانس" یک پروژه را مانند زنده ­یاد مهندس مهدی بازرگان گام به گام پیش­برد و نه آنکه مانند هوگو چاوز ناگهان نفت ملی را گروگان دهد تا عطش بلندپروازی پوپولیستی خویش را سیراب سازد و جمع ­آوری آرای انتخاباتی از میان بینوایان و محرومان را نیز تضمین کند. امروز ونزوئلا هم دو پاره شده است و در حیرتم که مادورو از نخست­ وزیر سوسیالیست یونان دعوت می­ کند که به مهد بولیواریسم امریکای لاتین بیاید که از نزدیک شاهد کدام جلوه از افتخار ملی درآن کشور باشد؟ البته رئیس دولت ایران چنانچه اراده کند می­تواند همراه یک تیم کارشناسی به آنجا برود و شاهد بسیاری از پروژه­ های زمین­ مانده و حتی طرح ناتمام نیروگاه هسته ­ای این کشور هم باشد.

ولادیمیر پوتین اما این­ روزها از لاک تدافعی/سیاسی بیرون آمده و موضع تهاجمی/فرهنگی علیه غرب گرفته است. او گرچه به انقلاب شکسته­ ی مصر نیش­خند می­زند و اعتنایی هم به جنبش بیداری اسلامی و انترناسیوالیسم در خاورمیانه ندارد، بااین­حال به­ بهانه ­ی ژئوپولتیک اروسیایی به قاهره می­رود و از یک دولت نظامی/پادگانی اعلام پشتیبانی می­ کند. او بااین مانور به غرب هشدار می ­دهد که آرشیو اتحاد جماهیر شوروی مملو از پروژه­ های بی ­ثبات سازی کشورها در اینجا و آنجای جهان است. فرآیند بی­ ثباتی هم بسیار تحلیلی، درازمدت و گام به گام تنظیم شده است که روسیه هر کشوری را به دام بحران گرفتار کند (حکایت سنگ، چاه، دیوانه و صد عاقل) آنگاه غرب عاجزتر از آن­ است که بی ­ثباتی اقتصادی/سیاسی آن کشور را برطرف کند.

پوتین که بطور قطع داستایفسکی را خوانده است زیرکانه نقش فیودور پدر خانواده را بازی می­کند که همواره در این تصور است اعضای خانواده "کارامازوف" همیشه همراه و پشتیبان مواضع وی هستند و از قطار اتحاد خانوادگی (خدا، پوتین، میهن) پیاده نمی ­شوند؛ بنابراین خواهی­ نخواهی تمام عواقب احتمالی این چالش­ های غیرعقلانی هم متوجه همه­ ی کارامازوف­ ها خواهد شد! بی ­سبب نیست که در کنفرانس سالانه ­ی شهر والدای روسیه، با صراحت اعلام می­ کنند: "روسیه بدون پوتین، هیچ است و پوتین هم بدون روسیه معنایی ندارد." به­ عبارتی پوتین یعنی روسیه و روسیه یعنی پوتین! حال با نخستین هجوم تحریمی، روبل روسیه مانند سرزمین اوکراین شکست و دو نیمه شد. روس­ها چاره­ ای ندارند جز اینکه شاهد بنشیند تا در آینده این روبل شاید چهار نیمه شود. هر راه حلی هم که برای اوکراین پیدا شود لزوماً به آن معنا نیست که روسیه از آن ­پس در ستیز با غرب در هر دو جبهه فرهنگی سیاسی آرام خواهد نشست بلکه مسکو احتمالاً به سوی سه جمهوری کوچک بالتیک خواهد رفت تا نشان دهد که روسیه کشوری "رسالت ­پرور" است و وظیفه ­ی نجات جهان از غرب لیبرال دموکرات بر عهده­ ی کرملین است.

در پاستور اما روحانی به باورم در برزخ عقاب و خرس نشسته است. از سوی دیگر، او که مدیر مسئول نیمی از اقتصاد ایران است شاید اگرهم بخواهد اما نمی ­تواند پاسخ­گوی کل اقتصاد ایران باشد. در نخستین ترم ریاست جمهوری او حدود دو میلیون جوان فارغ ­التحصیل دانشگاهی به بازار کار وارد می ­شوند. اگر بخواهد برای ترم دوم نیز در پاستور بماند، آنگاه جمعاً چهار میلیون جوان تحصیل­کرده به بازار می­ آیند که دولت وی باید پاسخ­گوی کار، معیشت و مسکن آنان باشد. احمدی­ نژاد به پشتوانه نفت ۱۰۰ تا ۱۵۰ دلاری آسان­ترین راه پوپولیستی را یافت و از این چهار میلیون جوان توانست نیم­ میلیون را سر سفره دولت بنشاند تا در آینده مسکن و دیگر مزایای دولتی برای آنان تضمین شود غافل از اینکه دولت ایران هرگز به چنین حجمی از نیروی کار (حتی زیر دیپلم و غیرمتخصص) نیاز نداشته و ندارد. از سوی دیگر بخش از نقدینگی که در بورس تهران "پارک" شده بود امروز از پارک درآمده و سرگردان به سوی پناهگاهی و بخشی دیگر می­ گردد که به­ علت تراکم تحریم ­ها جایی برای پارک نمی ­یابد بجز همان سیستم بانکی با بهره بیش­ از بیست درصد. افزون براین برخی از کارشناسان اقتصادی در بورس تهران به دولت پیشنهاد داده ­اند که برای جبران خسران سرمایه ­گذاران کوچک وارد بازار بورس شود. به باورم این پیشنهادی ویرانگر به دولت روحانی است چرا که هشتادهزار میلیارد تومان که از ارزش سهام کاسته شده است به همان میزان دولت را بدهکار بانکی خواهد ساخت بدون آنکه بدانیم آیا با توجه به تحریم­ ها این شرکت­های موجود در بورس تهران توان تولید و سوددهی بالا را خواهندداشت که امکان بازگشت چنین حجم عظیمی از سرمایه برای دولت وجود داشته باشد. دولت ایران هم مانند همه­ ی دولت­ های دیگر، نه تاجر خوبی است و ونه سرمایه­ گذار خوب پس همانا که روحانی گرفتار بورس نشود.

بخش مسکن، راه­سازی و زیرساخت­ ها هم که نیازمند سرمایه و نیروی کار است و می­تواند بین پنج تا ده سال آینده بخشی از این نقدینگی سرگشته و آن نیروی کار را جذب کند دراین روزها سرمایه­ داران را از بازگشت سرمایه خویش در این بخش بیمناک ساخته است و منتظر نتیجه ­ی مذاکرات و لغو  نشسته ­اند که اگر توافقی حاصل نگشت بخش مسکن نیز هم­چنان راکد باقی بماند. آنگاه این دولت نیمه اقتصادی روحانی چگونه برای تمام حجم اقتصاد کشور برنامه ­ریزی کند؟ با جوانان بیکار و ناامید و تبعات اجتماعی آن چه­ باید کرد؟ آیا به لحاظ اخلاقی شایسته و مشروع است که روحانی هم این سه یا چهار میلیون جوان را به پای سفره دولت بنشاند و حقوق و مزایای استخدامی (زمین، مسکن و بازنشستگی و حق اولاد ...) برای آنان فراهم کند؟ آیا دولت به واقع چنین نیاز عظیمی به این نیروی عظیم بیکار دارد؟

روحانی اکنون (یا) باید با واشنگتن به توافق برسد تا روزنه ­ای برای جلب سرمایه خارجی و جذب میلیونی جوانان تحصیل­کرده بیکار فراهم شود یا آنکه به سوی مسکو منحرف شود و فرهنگ لیبرالی، رقابت آزاد، تعامل با غرب، مردم­سالاری، جامعه مدنی، رسانه و احزاب آزاد، منشور شهروندی، دولت رفاه، انتخابات آزاد و قانون­مداری را همه ترهات و یاوه­ های غرب بداند تا آنگاه در مدار کرملین قرار گیرد. شگفتا! در هشت ساله احمدی ­نژاد چنان جنبش خزنده اروسیایی در ایران ریشه دوانده است که خروج روحانی از این برزخ را آسان نمی­بینم. حال که به دولت احمدی­ نژاد شعار استقلال طلبانه­ ی نه شرقی، نه غربی را فراموش کرده­ ایم، چرا تعامل با آلمان و فرانسه پلید است و تعامل با کرملین اتاتیست نیک؟