۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

جایگاه انسان

جایگاه اومانیسم[1] در کجاست؟ به عقیده‌ی او، انسان بی«‌اومانیسم» هرگز انسان نیست بلکه مرده است و در انتقاد از نیهیلسم نیچه هم به بیان نمونهای بسنده کرده است:
اگر انسانی به انسان زخمی و آسیبدیده کمک نکند، هرآینه که به آینه نگاه کند، از دیدارِ خویش شرمنده میشود؛ چنین آدمی، تنها باید از خود شرم کند، نه از دیگران.

ژیژک به فرازهای رندانه و ایهامگونه‌ی نیچه به درستی آشناست و به همین سبب، عبارت مشهور خویش را در انتقاد از نیهیلیسم او مطرح ساخته است. آیا تأویل عبارت او خالی از خطاست؟

به راستی وی از بزرگترین غربشناسان و منتقدان فرهنگ غرب است که هم دوران جولان ایدئولوژیک (سوسیالیسم) را در اروپای شرقی شاهد بوده و هم سال‌هاست که فرازهایی زهرآگین به چهرهی فرهنگ غرب میزند. جدیدترین تبیینی که از فلسفه و هدف از غورِ فلسفی در جهان مطرح شده، از منشور اندیشه‌ی او گذشته است.[2] اسلاوژ ژیژک، بر اساس تعریف ارسطو از فضیلت و حکمت، انسانی حکیم و فاضل است که فرازهای رتوریک و آتشین او، نشان از حکمت نو ارسطوئی[3]  دارد.
در برهه‌ی پس از جنگ دوم که در غرب به «عصر جدید» شناخته شده، متفکران اگزیستانسیالیست و روانشناسان فقط به متن آثار نیچه توجه نکرده، بلکه زمینه و زمانه‌ی او را نیز مورد پژوهش قرار دادهاند؛ ولی هیدگر با ادعای اینکه تنها باید به آثار نیچه توجه کرد ، با انشعاب زدن از گذرگاه روانشناختی و تحلیلی زندگی و زمانهی نیچه، ناگهان او را از گیتی به مینو میبرد و در مقاله‌ی « زرتشت نیچه کجاست؟ »[4] برای شناخت و درک تاریخ غرب و علت تباهی آن، در جهت کاملاً مخالف با جهت «عصر جدید»، برای نیچه جایگاه و نقشی اساسی مییابد:
مطالعه نیچه مترادف مطالعه‌ی‌ کل تاریخ است، به این دلیل که او جلوه‌ی نیهیلیسم درون‌‌زاد جهان مینوی است و این همان واقعیت عینی در مورد اوست – یعنی تنها حقیقت وجودی نیچه است که از حقایق روانی، موجودی، نقد تاریخی و زندگی و زمانه او برتراست. نیچه هسته نیهیلیستی متافیزیک را به ما نشان داده است.

اما همانگونه که پیشتر اشاره شد، هیدگر مفهوم نیهیلیسم گیتی نیچه را به عالم نیستانگارانه‌ی مینوی، یعنی همان «فراموشی وجود» میفرستد. چنین عالمی دلخواه هیدگر است همانا سفر از گیتی[5]  بهسوی مینوست و تاریخ مینوی دقیقاً بر تاریخ نیهیلیسم منطبق میگردد.
تاریخ متافیزیک فردید و هیدگر کاملاً با تاریخ نیستانگاری نیچه قابل تشخیص است. فراموش نشود که نیهلیسم یک رویداد ناگهانی تاریخی نیست بلکه تاوانی‌ست که انسان در ازای فراموشی «معنی وجود» در درازای تاریخ پرداخته است. هیدگر با طرح این ادعّا، داوری نیچه درباره‌‌ی دیانتِ مسیحی و ایدهآلیسم را به قضاوتی از خودِ نیچه تبدیل ساخته است. نیچه بارها در آثار خویش نشانداده است که نیهیلیسمِ عملی و فعال او در گیتی، غیر از آن نیهیلیسمِ مینوی است که شوپنهاور، کانت، مسیحِ مریم و ریشارد واگنر مطرح ساختهاند. اما هیدگر در رساله‌ی «زرتشت کجاست؟» نیچه را دوباره به همان تاریخی میبرد که نیچه همیشه تلاش کرده از آن بگریزد و هیدگر  آگاهانه گسل نیچوی تاریخ را نادیده گرفته است


[1] اسلاوژ زيزک از منتقدان جدي «اومانيسم» در غرب بهشمار ميرود و معتقد است که نيهيليسمِ نيچه نيز صورتي از اومانيسم است.
[2] نگارنده بيم آن دارد که اگر زماني آثار اندک اسلاوی ژيژک، به‌ويژه کتاب «هدف متعالي ايدئولوژي The Sublime «Object of Idealogy 1989 و چند مقاله‌‌ي تحقيقي – تحليلي او به زبان فارسي ترجمه گردد، حلقه‌ي ايراني ژيژکي، در پيشگفتار ترجمهها همان نگرشي را انتخاب کنند که شارحان نيچه و هگل و هيدگر تا کنون در ايران برگزیده‌‌اند!
[3] New Aristotelian Sage
[4] Wer ist Nietzsches Zarathustra? نام رسالهاي کوچک از مارتين هيدگر و همچنين عنوان سخنراني او در سمينارهاي گوناگون در بارهي نيچه‌شناسي.
[5] Exoteric.