۱۴۰۱ مرداد ۶, پنجشنبه

دولت های اسطرلابی و اختراع دوباره تلسکوپ




نگاهی به سرگشتگی در سیاست و فراسیاست

علی محمد اسکندری جو

درک و کندوکاو یک "بحران" یا یک فاجعه در تاریخ معاصر می تواند فاکتور مهمی باشد که با آنالیز یا حلاجی آن حادثه لااقل بتوان در کنش سینوسی (زاویه دار) ساحت سیاست و فراسیاست کمتر زیگزاگ زد. در اینجا ضمن اشاره به مفهوم ماورای سیاست یا همان "فراسیاست metapolitics" لازم است تاکید کنم تا باز دچار خلط مفهومی نشویم و این دو را نه در طول هم که در "عرض" یکدیگر بدانیم. از سوی دیگر، اصطلاح شِبه سیاسی (pseudo political) شاید نزدیک ترین معنی به فراسیاست باشد که دلالت دارد به نوعی هویت عشیرتی، ایلیاتی، فرقه ای و یا الیگارشیک؛ فراسیاست هیچ پیوندی یا میانه ای با یک حزب راستین و متعارف و منتظم سیاسی ندارد.

گرچه فراسیاست ابزاری متمم فعالیت حزبی ست اما لزوما جانشین یک حزب یا تشکیلات مدنی و سیاسی نیست بلکه یک نوع "عارضه" یا بیماری است که مدتهاست همچو "بختک" بر سینه خاورمیانه خیمه زده. در نظام دموکراتیک مخاطب رئیس دولت و رئیس نظام و یا دبیرکل یک حزب سیاسی، همه آحاد ملت از طبقه فرادستان و فرودستان است، در خاور میانه که آن را خاور خون می شناسم اما مخاطب شیخ و زعیم یک فرقه یا رهبر یک حلقه فراسیاسی فقط توده فرودستان است. علت عمده این سرگشتگی هم "خلط" یا جابجا پنداشتن دو ساحت سیاست و ماورای سیاست نسبت به یکدیگر است؛ پنداری بخواهیم دنیای فیزیک (طبیعت) را همان جهان متافیزیک (ماوراءالطبیعه) تصور کنیم و از ابزار و مفاهیم و قوانین حاکم بر یکی بجای دیگری استفاده کنیم تا به هدف مطلوب و آرمانی برسیم.

فراسیاست در واقع "سیاست" به معنای متعارف نیست که در یک نظام دموکراتیک ورزیده می شود. حال چنانچه این مفهوم فراسیاست یا همان "متاپولیتیک" را ترجمه آزاد کنیم، معنای آن "سیاستِ سیاست" می شود. به عبارت دیگر، ماورای سیاست یعنی چگونگی پیکار برای انتشار و نهادینه کردن یک ایده، یک روایت (narrative)، یک جهانبینی و یا یک نظام عقیدتی ارزشی از راه نامتعارف (غیر از تشکیلات حزبی) در کشوری مانند روسیه و یا بسیاری از جوامع خاورمیانه و افریقا و امریکای لاتین.

به یک نمونه روسی اشاره کنم: در فراسیاست اِعمال قدرت و حاکمیت "ولادیمیر پوتین" شکل استتیک و مقدس داشته و دارد پس لازم الاجراست. ظاهرا عالیجناب حظ و اراده معطوف به قدرت (تز نیچه) یا به بیانی نوعی سلطه تزاری "Animus Dominandi" دارد که فرامین و اوامر او ظاهرا باید از یک مجرای قانونی سیاسی (مجلسین دوما و شورای فدرال) عبور کرده و اجرا شوند؛ حال آنکه به واقع روسیه چنین مکانیسم سیاسی و دموکراتیک ندارد بلکه کرملین بر ستون های ستبر الیگارشیک بنا شده است.

در آن نظام فراسیاسی، اقتدار پوتین هرگز معطوف به مجلس دوما و یا پاسخگو به مجلس سنا (شورای فدرال روسیه) نیست و نخواهد شد چرا که قدرت در روسیه از جنس دیگر است و در آنجا سیاستِ سیاست جاریست و نه سیاست دموکرات متعارف. سرچشمه مشروعیت کرملین هم "اراده ملت" روس نیست. به همین علت است که کرملین به بهانه تجاوز آشکار به اوکراین می کوشد جای "علت و معلول" را تغییر داده و در توجیه این تصمیم خشن فراسیاسی (که از مجلس دوما و سنای روسیه سرچشمه نگرفته) طامات و ترّهات می بافد.

فرقه شیعیان کرملین (اعضا و هواداران حزب توده بویژه کادر مرکزی) هم همواره بر طبل خشی و خضی در برابر عظمت و قداست عالیجناب پوتین می کوبند و پشتیبانی بی امان از سیاست مسکو را مصداق "اوجب واجبات" می دانند. شیعیان کرملینی از ما انتظار دارند که خاشع و خاضع باشیم که روسیه فریادرس ماست! چرا؟ به این علت که شیعیان توده ای همه شب بجای کعبه اما به سوی کرملین سر به بالین می شوند پس خیرخواه ایرانند. چرا این حزب شیعی همچنان در خلسه اروسیایی (جهان دو قطبی) غوطه ور است؟

این نگرش فراسیاسی کرملین که در عمل شاخه ای از گرایش روسی "ایزبورسکی" به شمار می رود، اصولا هیچ ارتباطی با ساختار حزبی و امکان اتخاذ یک تصمیم کلان سیاسی (تجاوز به اوکراین حتی بدون اعلان جنگ) از مجرای مشورت با دوما و یا مجلس سنای روسیه ندارد. از آن گذشته، روس ها همانند ما ایرانیان با "دیالوگ" ناسازگارند و سازوکار آن را یا نمی دانند و یا نمی خواهند هم بدانند، چه رسد آنکه بخواهند به "مناظره" هم روی آورند.

شیعیان توده ای مقیم برلین هم مسکو را نماد "حق" و غرب بویژه امریکا را نماد "باطل" می شناسند. برخلاف اصول اعتقادی موجود در کلان روایت (matanarrative) یا اساسنامه حزب توده آنها نیز خواهی نخواهی اعمال قدرت از مجرای متعارف سیاسی را زیبنده کرملین نمی بینند. بدرستی روشن نیست که این نفرت معطوف به انتقام (resentment) که شعله شیعیان کرملین را چنین

مشتعل ساخته از کجا سرچشمه گرفته است؟ به راستی کیست به پوتین عشق ورزد آنگاه که "استالین" مرده است؟!

به راستی چرا آنها چنین در گرداب ماورای سیاست گرفتارند و می کوشند سیاست را با ابزار فراسیاسی پیش برند. آیا در عصر تلسکوپ سزاست با "اسطرلاب" ستارگان را رصد کنیم؟ به بیانی دیگر، با بی اعتنایی به هویت جمعی، حافظه تاریخی و دیالوگ آیا می توان به میدان سیاست پا گذاشت؟ بدون تعریف و تعیّن هویت، حافظه، دیالوگ و ارزش نهادن به این سه پیش فرض آنگاه چگونه تشخیص دهیم که به ساحت سیاست وارده شده و آرمان عالی می طلبیم یا اینکه در بادیه فراسیاست همچنان سرگردانیم و هر لحظه ممکن است در "برهوت" گرفتار شویم؟

در این میان برای یافتن راه، نمی توان به روس و کرملین امید داشت؛ آنها از تزار تا پوتین همواره فراسیاسی می روند. روس را با دیالوگ و حزب و پارلمان چه کار؟ به زعم کرملین این سه نهاد از غرب آمده اند و گرچه پلید و ناپاکند اما برای حفظ ظاهر می توان دو مجلس دوما و سنای جعلی و نمایشی تشکیل داد تا به امریکای جهانخوار نشان دهند که میزان رأی ملت است! بنابراین، در سرزمین پهناور روسیه که پای هر درختی یک بطری خالی "وُدکا" افتاده است آیا از کرملین انتظاری از عقلانیت جمعی می رود؟ به باورم "دیالوگ" بزرگترین خصم و افشاگر بازیگران حوزه "فراسیاست" است؛ بازیگرانی متوهم و که پندانی شارلاتان های ماورای سیاست اند و فراسوی قانون چنین جولان خونین می دهند.

در پایان، نسخه سیاسی یا فرهنگی نمی پیچم اما پیشنهادم برای رهایی از گرداب و سرگشتگی فراسیاسی عبور از "پل" دیالوگ است تا شاید در این مسیر کمتر "زیگزاگ" بزنیم. با دیالوگ دیالکتیکی (سقراطی) شاید به گوهر سیاست و سیاست ورزی برسیم و شاید هم نرسیم چرا که خلط برداشت از مفاهیم فرهنگی این روزها بیداد می کند. علت این بیراهه هم آن است که مفاهیم بسیار یونیزه (باردار) شده اند و رسیدن به اجماع از طریق دیالوگ، در عمل چندان هم آسان نیست. در این میان، نیازمند "تاریخ" و آگاهی تاریخی نیز هستیم و به آن باید اعتنا کنیم که فعلا نمی کنیم.

تاریخ همان حافظه بسیار ماهرانه و استادانه ساخته شده است که گذشته را در نقطه "حال" به آینده پیوند می دهد. هیچ ملتی بدون تاریخ، دارای هویت نیست خواه فردی باشد خواه جمعی. چگونه می توان بدون یاری از حافظه و آگاهی تاریخی، دولت یا ملت ساخت؟ همانطور که تفاوت فیزیک و متافیزیک و سازوکار و قوانین این دو حوزه را می دانیم پس لازم است بدانیم خاورمیانه سالهاست غرق در فراسیاست یا به عبارتی اسطرلابی شده است. بنابراین، برای عبور از فراسیاست به سیاست آیا لازم است ما هم "تلسکوپ" را از نو اختراع کنیم یا نه؟

۱۴۰۱ تیر ۲۷, دوشنبه