این پاره های پراکنده از گفتگوی اسکندری جو
درباره حافظ و نیچه از ماهنامه حکمت و فلسفه انتخاب شده است:
... گویی الکساندر گریبایدُف می
خواست به خال هندوی آن معشوق گرجی، ببخشد تبریز و تهران را!
...قلم نیچه نه صرفا ویژگی خشک
علمی و آکادمیک را دارد و نه رنگ و لعاب شیوای (Rhetoric) یک ژانر ادبی را داراست بلکه قلمی ترکیبیست که من آن را فعلا "قلم
سوم" می شناسم تا یک واژه مناسب برای آن پیدا شود. البته این قلم سوم تنها
مختص نیچه نیست بلکه به محافظهکاران و عارفان و سنتگرایان منتقد مدرنیته و فرهنگ
غرب از شمار اسوالد اشپنگلر (آلمان)، جولیوس اوولا (ایتالیا)، اقبال لاهوری
(پاکستان)، رنه گنون (فرانسه)، الکساندر دوگین (روسیه)، اریک هرملین (سوئد) و دکتر
شریعتی و سید حسین نصر نیز تعلق دارد.
...در گزینه "گدای
خودخواسته" صفحه 288 از کتاب چنین گفت زرتشت به ترجمه استاد آشوری میخوانیم:
"میخواهم [خوشبختی] را از این گاوان بیاموزم. تا باز نگردیم و گاو نشویم به
ملکوت آسمان راه نخواهیم یافت و بدین خاطر باید یک چیز را از اینان بیاموزیم:
نشخوار کردن را." البته من با این توجیه آقای آشوری مشکل
دارم و تشابه گاوان و کودکان را از همان افاضات افیونی میدانم که شایسته است آن
را در زیر چتر شطحیات پنهان کنیم و در برابر این قلم انتحاری نیچه، تیغ از رو
نبندیم.
... نیچه
فیلسوفی خطرناک است آنچنان که لسانالغیب هم شاعری خالی از خطر نیست. این دو
منتقد که علیه دو فرهنگ فرومایه تیغ از رو بستهاند، میگویند آنچه را که نباید
بگویند. این دو رند عصیانگر میتازند آنجا که نباید بتازند. پنداری گفتن ناگفتهها
و تاختن به ناتاختهها تنها از حافظ و حافظ یا از نیچه و نیچه برآمده است. در قفس
شعر حافظ رفتن و یا در تیررس قلم قلیایی نیچه افتادن از کسی بر نمیآید…
...شاید هم رسنتمان مشترک نیچه و
حافظ با یک فاصله پانصد ساله، یکی دیگر از دلایل عنایت ایرانیان به این فیلولوگ
آلمانی باشد. در دیوان نابغه ادب ایران پنداری حافظ در خلوت و خلسه هنری با آن
استعارات آتشین میکوشد مرگ حاصل از این رنج جانکاه را سوبلیمه (Sublime) کند. نیچه نیز میکوشد حیات را در چنان فرهنگی سوبلیمه کند و
خیام اما هر دو را.
...اریک
فوگهلین فیلسوف محافظهکار آلمانی صاحب تئوری عرفان الحادی در رسالهای به نام
"علم، سیاست، عرفان" نشان میدهد که ماتریالیسم تاریخی مارکس (کمون
اولیه، فئودالیسم، کاپیتالیسم) برگرفته از تثلیث مسیحی (سه دوره پدری، پسری، روحالقدوسی)
است. به این سیاق، آثار اشمیت و یونگ نیز چنین است و به باورم ریشه در همان
رسنتمان دارد. متاسفانه هنوز فرصت نیافتم کتاب اریک فوگهلین را به فارسی برگردانم
تا علاقمندان و پژوهشگران در حوزه فلسفهی فرهنگ بااین تئوری تثلیثی عرفان الحادی
او آشنا شوند.
...نیچه
البته از آن گونه شاعران و نویسندگان غربی نیست که آثارش را جهت تفنن و یا پُز
روشنفکری بتوان خواند. ورود دیر هنگام نیچه به ایران ـ همانند عصر مشروطیت ـ از
راه روسیه ممکن شده است چرا که از مشروطه تا هنوز شاهراه تجدد و مدرنیته به ایران،
روسیه است. دلیجان منزجر از مدرنیتهی نیچه هم هنگام عبور از آن سرزمین پهناور پر
راز و نیاز و البته پیشاز رسیدن به مرز پر گهر ایران به روحیه شرف و شهود و شهادت
کیش ارتدوکسی آمیخته میشود. به همین سبب است که پارهای از چپ سنتی سرزمین ما از
همان آغاز ورود نیچه به ایران او را در آغوش کشیدند.
...روسها بهزعم خویش
"انتلکتوئل" یا روشنفکر ندارند بلکه "روشنگر" یا همان اینتلی
گنتسیا دارند و دراینجا تکیه من بر لفظ نیست بلکه بر معناست. روسیه بلحاظ فکری
پذیرفته است که برخلاف اروپا، عصر رنسانس و دوره روشنگری و برهه رمانتیک نداشته
است. این سرزمین بیانتها اصولا یک جنبش روشنفکری همانند فرانسه و شخصیتهایی در
جایگاه منتسکیو، ولتر و روسو هم نداشته است که بخواهد روشنفکر یا انتلکتوئل داشته
باشد. بهاین سیاق و قیاس است که من هم در ایران با اطلاق مفهوم
"روشنگر" به بعضیها مشکلی ندارم اما با اطلاق "روشنفکر" یا
انتلکتوئل به برخی ها چرا.
...اینکه اما چرا کتاب "نیچهی
زرتشت" را به سه الکساندر روسی (پوشکین، گریبایدُف، هرتسن) هدیه دادم، به این
دلیل است که خواستم به بهانهی این سه الکساندر برجسته به خواننده هشدار دهم نیچهای
که ما امروز میشناسیم یک نیچه روسیشده است که اگر خرقه شیخ و دستار محمود هم به
او هدیه نمیدادیم این نیچهی "ماسک" زده باز برای ما چهرهای آشنا بود.
او یک نیچه خطرناک و یک نیچه تزاری از
تبار همان "ایوان مخوف" است که فرزند را کشته است اما روسها او را به
پاس کیش ارتدوکسی حتی همانند آخرین تزار روس (نیکلای دوم) حرمت وی را نیز پاس میدارند.
...من هنوز
نتوانستهام در ایران تفاوت ماهوی بین دو مفهوم سترگ "فرهنگ" و تمدن را
در ایران جا بیاندازم؛ گویی هر چه بیشتر مینویسم و میگویم، خلط مفهومی بین تمدن
و فرهنگ در زبان ما بیشتر میشود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر