کیست خدایان را نفرین کند آنگاه که سقراط مرده است.
کیست یلدا را باور کند آنگاه که صادق مرده است.
به باورم تاریخ شکل ماهرانه ای از حافظه است. به بیانی،
تاریخ آن حافظه ای است که با مهارت ساخته میشود. حافظه ای که از گذشته ناپیدا میآید
و به حال میرسد سپس به آینده ناپیدا میپیوندد. حافظه تاریخی اما آن شمشیر دو لبه
است که از سویی رفتگان را همواره زنده نگه میدارد و از سوی دیگر همواره طلب مافات
و جبران میکند.
صادق هدایت که در زندگی همواره سودای مرگ دارد
سرانجام می میرد آنجا که نباید بمیرد و میمیرد آنگاه که نباید بمیرد.
در تاریخ هیچ هنرمندی، هیچ فیلسوفی، شاعری و
نویسندهای را نمیشناسم که همچو هدایت به مرگ چشم دوخته باشد. من صادق را نه به
خاطر آثارش بلکه به سبب آن شجاعتی که چشم در چشم مرگ می دوزد و در هیبت هولناک آن
سوبلیم (sublime) میشود، او را میستایم.
در تاریخ و در حافظه جمعی ایران شاهدیم که هیچ کسی یارای نشستن در حضور مرگ و خیره شدن
به چشمان او را ندارد. همه آنگاه میمیریم که باید بمیریم.
هدایت اما با مرگ
خود نیز همانند حیات خویش، صادق است.
پیر بلخ اما شب دیدار هدایت با فرشته مرگ را چنین
میسراید:
خندان و تازه رویی، سرسبز و مشک بویی
همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی؟
حال که یونان بابت مرگ شوکرانی آن فیلسوف، یک
سقراط به وی بدهکار است پس چرا فرهنگ ایرانزمین بابت مرگ سوبلیم صادق، یک هدایت
به او بدهکار نباشد؟
حال که صفیر "پایان تاریخ" از اینجا و
آنجا شنیده میشود اگر قرار است پایان تاریخ را بیابیم و تشریح کنیم، لازم است که
آغاز تاریخ را نیز بیابیم. نیچه و هدایت اما پنداری هر دو بیتاریخ میشوند و بنا
ندارند که در گور آرام شوند. باور کنیم فرهنگ نیهیلیستی هم به مرگ نظر دارد و هم
به حیات. به بیانی، هم فرهنگ مردگان است و هم فرهنگ زندگان و مگر نه آنکه صادق در
"زنده به گور" همواره مرگ را قلمفرساست:
"بی اختیار رفتم در قبرستان...اسم برخی از مرده ها را میخوانم. افسوس میخوردم که چرا به جای آنها نیستم. با خود فکر میکردم:
اینها چقدر خوشبخت بودند. بنظرم میآمد که مرگ یک خوشبختی و یک نعمتی است که به
آسانی به کسی نمیدهند...مثل این بود که مرده ها به من نزدیکتر از زندگان
هستند."
مرگ آن نیروییست که فراسوی فرهنگ می نشیند و
تنها بدین وسیله است که:
هدایت
"نیستی" را سوبلیمه می کند،
نیچه هستی را
و ریلکه هر دو را.
در ایرانزمین "ولگاریزه" شدن مفهوم
فرهنگ و کاربرد نابهنگام آن سبب شده است که نتوانم تعلق و تعین این مفهوم را به
حوزه دینی و زبانی آشکار سازم و افزون برآن تفاوت فرهنگ با تمدن را نشان دهم.
استکهلم، شب میلاد یلدا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر