علی محمد اسکندری جو
چرا روسوفیلهای وطنی همچنان اصرار دارند که کرملین از عقلانیت و حکمت سرشار است ؟
گرچه عقل از روسیه بینیاز است امّا روسیه ی پوتین و شاخهای از چپ ایران از عقل و حکمت بینیاز نیستند. آنچه امروز در اوکراین شاهدیم را باید دست آورد تنها اتاق فکر افراطی مسکو دانست. اتاقی تکنفره و تئوری پردازی نامرئی که گویی روح "راسپوتین" در او رسوخ کرده و سالهاست که بر پندار و کردار و گفتار ولادیمیر پوتین نیز بسیار نفوذ دارد. یک صد سال پس از مرگ راسپوتین، اینک چنین بنظر می رسد که متأسفانه کرملین دوباره در دام "توّهم" هولناک این موجود رازآلود گرفتار شده است.
کیست آن روسی نامرئی را نشناسد؟ کیست نداند که این تئوری پرداز جنجالی همواره با عقلانیت جمعی و حکمت سیاسی در ستیز است؟ کالبد شکافی ایدههای ژئوپلتیکی "مکیندر" انگلیسی و بلندپروازی از نوع "برژینسکی" لهستانی آن چنان این روسی شوریده را مجذوب ساخته است که این روزها تیغ زنگی در دست در اوکراین حریف می طلبد و با تحلیلهای سودایی خویش بر چهره این کشور نگونبخت تیغ می کشد.
آشکار است پوتین با هر بحرانی که می آفریند بر قدرت و اقتدارش می افزاید و عیار مشروعیت و محبوبیت وی در روسیه بالا می رود. در تحلیل آنچه روسیه در اوکراین می کند، شاخهای از چپهای وطنی بدون اشاره به نقش و نفوذ این راسپوتین همچنان بر طبل لجاجت می کوبند و اصرار دارند که اوکراین در زنجیر فاشیستها اسیر گشته و مسؤلیت سرنگونی هواپیمای مسافربری و جان باختن همه سرنشینان آن هم (احتمالاً) بر عهده امپریالیسم و یا صهیونیسم است و نه روسیه و جدایی طلبان.
جالب است که رفقای ایرانی تأکید دارند که در بررسی حادثه هواپیما باید شکیبا بود و صبر پیشه کرد و از زوایای گوناگون و منابع خبری معتبر می بایست اخبار این حادثه را دنبال کرد. شگفتا! همین رفقا در پیگیری خبرهای اوکراین از منابع گوناگون شکیبا نیستند و نمی خوانند که در ماه می انتخاباتی در این کشور برگزار شده و تاجری با رأی آزاد شهروندان رئیس جمهور گشته است. پروشنکو (سلطان سابق شکلات) در جلسات و نشستهای اتحادیه اروپا نشان می دهد که فقط منافع کشورش اوکراین را دنبال می کند و دولت مردان اروپایی هم او را فاشیست و صهیونیست و جیره خوار این و آن نمی شناسند که اگر می شناختند ممکن نیست دولتش را به رسمیت بشناسند و یا با او گفتگو کنند.
از سوی دیگر، هنگامی که پوتین با سفر به آن سوی زمین، از کوبا و کاسترو دیدار می کند و پس از سی سال، سی میلیارد دلار بدهی این کشور را یکجا می بخشد، رفقای چپ این عمل انسان دوستانه پوتین را ستایش می کنند ولی غافلند که چرا پوتین بر کشور همسایه و همجوار خویش اوکراین، از خزانه رحمت روس چنین بخششی نمی کند و بهای گاز صادراتی را شبانه دو برابر می کند. به سبب ناتوانی این کشور در پرداخت بدهی پنج میلیارد دلاری به روسیه، به دستور پوتین شیر صدور گاز به این کشور بسته می شود. روسیه در هفته گذشته واردات سیب از لهستان را نیز به بهانه آلودگی (!) سیب ممنوع اعلام کرد. همان همسایه که در هشتاد سال گذشته همواره سیب به روسیه صادر کرده است و کشاورزان و زحمت کشان باید بابت این ممنوعیت دچار خُسران روسی هم شوند. اینک شاخهای از رفقا به ما هشدار و زنهار نمی دهند که "سیب" لهستانی نخوریم که روسها گفتند آلوده است و اینکه ما ایرانیان باید حُسن همجواری و همسایگی را از روسها بیاموزیم. آیا رواست لهستان تحریم سیبی شود به آن سبب که انتخابات اوکراین را تأیید کرده است؟ چرا رفقا در این باره سکوت اختیار کردند؟
موردی دیگر اینکه جهان شاهد است موجودی پوپولیست که من او را "حلقه" گمشده خلقت می شناختم در طول چهل سال زمامداری چگونه سرمایههای میلیاردی لیبی را بر باد داد و یک سیستم عشیرهای که فرسنگها از نظام شهروندی و قانون مداری فاصله دارد را پس از سرنگونی باقی گذاشت. روسها و کرملین گویی یکی از قهرمانان تاریخ را از دست داده اند و در سوگ او نشستند؛ پس از آن سراسیمه به سوی خاورمیانه هجوم آوردند. رفقای چپ و تئوری پرداز جنجالی کرملین هیچ اشارهای به "کتاب سبز" سرهنگ قذافی نداشتند (که در آن به تقلید از کتاب قرمز مائو تسه تونگ چینی) از جراحی مغز و اعصاب تا سیستم تصفیه آب و نفت، جناب سرهنگ نظریه پردازی کرده و افاظات فرموده بودند. کتابی که نه درد عشایر بود و نه درمان شهروندان و نه راهگشای جامعه مدنی قانون مدار. لیبی هم دو پاره گشت و بنغازی نیز ساز جدایی نواخت.
اوکراین و لیبی و لهستان را به عنوان سه نمونه آوردم تا نشان دهم که چرا روسوفیلهای وطنی همچنان اصرار دارند که کرملین از عقلانیت و حکمت سرشار است، اما به زعم آنان اوکراین در دام گروهی صهیونیست و فاشیست افتاده است. می توان از رفقای چپ صادقانه پرسید که آیا کرملین و پوتین در محاصره الیگارشها نیستند؟ همان الیگارش هایی که تا کنون بیش از صد میلیارد دلار را از روسیه خارج کرده و در بانکهای انگلیس و سوئیس ذخیره ساختند به گونهای که ارزش روبل ملی روسیه در برابر دلار امپریالیستی امریکا کاهش یافت.
رفقا گاهی چنان نقد و تحلیل دلنشین از پیوند تاریخی، سیاسی، فرهنگی روسیه ارائه می دهند که باید انگشت حیرت به دهان گرفت از تسلط و اشراف آنان به تاریخ همسایه شمالی؛ حال آنکه در سالگرد به توپ بستن نخستین مجلس ملی ایران توسط کلنل لیاخوف (افسر ارشد تزاری) و یا در سالگشت معاهده ترکمنچای و گلستان، پندرای رفقا دچار نسیان گشته و نقد و تحلیل نمی دهند که نشان از اشراف آنها به تاریخ این مرز پر گهر نیز باشد. شایسته است که حافظه جمعی تاریخی را تقویت کنیم و آن را در پیوند با "آگاهی تاریخی" قرار دهیم تا شاید بتوانیم ایران را از دو عارضه هولناک "انگلوفیلی" و نیز "روسوفیلی" نجات دهیم. در فرآیند تخمیر فرهنگی این سرزمین نمی توان و نشاید که به این یا به آن تکیه کرد.
گرچه عارضه "روسوفیلیسم" از دوره قاجاریه همچو بختکی بر سینه ایران افتاد و در دوره بلشویکی و استالینی هم چپ ایران را رها نکرد، اما سالها پس از فروپاشی شوروی چرا شاخهای از آن در سودای شوروی سابق همچنان روسوفیل باقی مانده اند و از کرملین حمایت می کنند؟ به چه بهایی باید متقاعد شویم که کردار سیاسی ولادیمیر پوتین در اینجا و آنجا لزوماً منطبق بر عقلانیت و تدبیر سیاسی نیست؟ این گروه از رفقا پیوسته هشدار و زنهار می دهند که مبادا ایران لحظهای از این عقلانیت روسی غافل شود که عقوبتی سخت در انتظار نشسته است.
در قاموس ژئوپولتیکی کرملین، برای آنکه چین از شاخه شرقی "اروآسیانیسم" به آلمان از شاخه غربی اروسیایی پیوند داده شود که سرانجام امپریالیسم غرب به رهبری امریکا نابود شود، آیا لازم است که ایران در خاکریز اول تحریمهای همین غرب قرار گیرد؟ چرا هزینه این تحریمهای شکننده از خزانه چین و روسیه تأمین نشود؟ از این گذشته، مگر در فرآیند ویرانگر "گلوبالیسم" همین آلمان و روسیه و چین دخیل نیستند؟ بیگمان گلوبالیسم را از مریخ به این سیّاره نیاورده اند و آلمان نیز هرگز شاخه غربی آن ایدئولوژی اروسیایی نخواهد شد. بنابراین بیهوده در آغاز این نوشتار اشاره نکردم که "عقل" را با کرملین چه کار.
پس از فروپاشی اتحاد سوسیالیستی شوروی توسط غرب، اینک نوبت پوتین و جمهوری روسیه است که در سودای جهان دو قطبی، پنجه در پنجه غرب اندازد. گرچه آنگلا مرکل صدراعظم آهنین آلمان بارها در دیدارهای رسمی و غیر رسمی به پوتین هشدار داد که دیگر همانند تزارهای روسی نیاندیشد و از قرن نوزدهم به سده بیست و یک باز گردد، ولی این پوتین جنجالی و لجوج عزم خویش جزم نموده است که بجای همکاری با غرب در زمینه فنی و اقتصادی به مقابله و ستیز با آن بپردازد. ایران از دور شاهد است که یا بار دوم نیز روسیه بر زمین می خورد یا غرب نخستین بار می شکند. آن شاخه از رفقای چپ هم شکیبا و آگاه باشند که تحریمها در رهند، گرچه آن تئوری پرداز مالیخولیایی کرملین همچنان نامرئی است.
استکهلم تابستان 2014
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر