فردید و نیچه در سودای دیونیزوس!
آیا وظیفهی علم است که بهانسان بایدها و نبایدهای اخلاقی را دیکته کند؟ آیا باید از هنر و فلسفه انتظار داشت که هدف و معنا را در زندگی به انسان هدیه دهند؟ آیا چنین انتظاری از علم، هنر و فلسفه بیهوده نیست؟ یونانیان دوران پیشسقراطی بهراستی کوشیدند تا به یاری هنر و آفرینش هنری، هم زیستن انسان را معنادار کنند و هم مردن او را هدفدار نشان دهند.
بیهوده نیست که فریدریش نیچه آنچنان مجنونِ الهه «دیونیزوس» میشود که در نوستالژی دورهی تراژیک یونان باستان در خلوت تپههای «اوییان» به سوگ مینشیند. این عصیانگر آلمانی به نشانهی انتقام از مرگ خدایش (دیونیزوس)، سوگنامهای برای خدای مسیح تنظیم میکند و قلم به «نیهیلیسم» میگشاید و شارح اخلاق پیشسقراطی میشود تا آن را جانشین اخلاق مسیحی سازد. شاید او را که همواره در سودای تراژیک آن الههی همیشه مست میسرود، بیجهت «فیلسوف دیوانه» خطاب نکرده باشند! حال چرا آن شِبهفیلسوف شیعهی ایرانی (فردید) که هیچ سنخیتی با فرهنگ نیچه و دیونیزوس او ندارد، با تقلیدی ناپسند از این آلمانی شوریدهسر، در فراق «خدای پریروز» یونانی اینچنین مویه میکند؛ بدون آنکه حداقل مانند هایدگر ابتدا فیلولوژی، آنهم با گرایش یونانی را خوانده باشد؟ نیچه و هوسرل و هایدگر در دوران پیشاز سقراط، خدای واحد، مطلق و قهّاری که مطلوب فردید است را هرگز نیافتند و خدایی (مونیستی) هم که با امور این جهان بیگانه باشد که دیگر یافتن نمیخواهد.
بنابراین از فردیدیهای ایران که سالهاست در گفتمان نیچه، غوطهورند ولی دفتر «نیهیلیسم» او را نگشوده و نخوانده، بستهاند باید پرسید که استادشان چرا در کوچههای آتن بهدنبال چنین خدای نیچهگون میگشت تا به ارادهی او اخلاق ملکوتی را در زمین انشاء وامضا کند؟ نیچه که شیفتهی مبانی اخلاقی دیونیزوس در دوران تراژیک یونان است، در بازار شهر فانوس بهدست، پریشانحال در جستجوی «نیهیلیسم» است و نه بهدنبال خدای پریروز و پسفردای فردید. به همین سبب است که این سانتور آلمانی کلاً دیانت مسیحی را یک «اشتباه تاریخی» میخواند و از سقراط بیزار است که بین او و الههی شرابنوش (دیونیزوس) فاصله انداخته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر