کتاب ماوراء تاریخ تا ماوراء سیاست، با زیر عنوان «جستارهایی در فرهنگ، اندیشه و تاریخ معاصر»، نگارش علی محمد اسکندری جو، به تازگی از سوی انتشارات آلفابت ماکسیما در استکهلم به چاپ رسید. این اثر، جُستارهایی است از شمار:
«اندیشه تاریخ و ویرانی زبان»، سودای نئوتزاریسم، جمهوری خوبان و جمهوری خوابان، هگل و پایان تاریخ، مسیح، اسپینوزا و نیچه، هبوط هنر و بحران فرهنگی. این کتاب نه تاریخی است و نه سیاسی و آنسان که از عنوان آن پیداست، فراسوی تاریخ و سیاست را پی میگیرد.
نویسنده در ادامهی گفتمان «تخمیر فرهنگی»، در این اثر، به بازخوانی و گرایش بهسوی تاریخ، نقش حافظه تاریخی را بسیار برجستهتر از آگاهی تاریخی میداند. اسکندری جو، ضمن بررسی شکست فرایند فرهنگی از مشروطه به این سوی، نگرشی دگرگونه و نوین از فرهنگ و تاریخ ارائه میدهد. به باور نویسنده، «آینده ایران،گذشتهی غرب نیست، بلکه گذشتهی روسیه است». تقارن فرهنگی ایران و روسیه که هردو فراگشت دینی دارند و نیز شکست مشروطه روسی و ایرانی را، برهان این تز آورده است.
او در پارههایی از کتاب مینویسد:
کیست خدایان را نفرین کند، آنگاه که سقراط مرده است!
کیست صادق را باور کند، آنگاه که «حقیقت» مرده است!
کیست سقراط را باور کند، آنگاه که صادق مرده است!
نویسنده در ادامهی گفتمان «تخمیر فرهنگی»، در این اثر، به بازخوانی و گرایش بهسوی تاریخ، نقش حافظه تاریخی را بسیار برجستهتر از آگاهی تاریخی میداند. اسکندری جو، ضمن بررسی شکست فرایند فرهنگی از مشروطه به این سوی، نگرشی دگرگونه و نوین از فرهنگ و تاریخ ارائه میدهد. به باور نویسنده، «آینده ایران،گذشتهی غرب نیست، بلکه گذشتهی روسیه است». تقارن فرهنگی ایران و روسیه که هردو فراگشت دینی دارند و نیز شکست مشروطه روسی و ایرانی را، برهان این تز آورده است.
او در پارههایی از کتاب مینویسد:
کیست خدایان را نفرین کند، آنگاه که سقراط مرده است!
کیست صادق را باور کند، آنگاه که «حقیقت» مرده است!
کیست سقراط را باور کند، آنگاه که صادق مرده است!
تاریخ شکل ماهرانه ای از حافظه است؛ به بیانی، تاریخ آن حافظهای است که استادانه ساخته می شود. حافظه ای که از گذشتههای دور آغاز می شود و با عبور از زمان حال به آینده می رسد
بهانه ی من از شناخت فرهنگ غرب، نهاز آنروست که گذشته ی آنها خواهی نخواهی آیندهی ماست (این نگرش بهباورم اینک شکسته است) بلکه از آنروست که مبادا مطالعه این فرهنگ را تاکنون "باژخوانی" کرده باشیم
به باورم یونان بابت مرگ خودخواسته ی سقراط (!) در حافظه ی تاریخی اش یک "سقراط" به سقراط بدهکار است. فرهنگ ایران هم در حافظه ی تاریخی اش بابت مرگ خودخواسته ی آفریننده ی بوف کور، یک "صادق" به هدایت بدهکار است
اگر قرار است که پایانِ تاریخ را بیابیم و تشریح کنیم، لازم است که آغاز تاریخ را نیز پیـدا کنیم؛ یعنی همان آغاز و پایان تاریخ که تنها در کلان روایت ها (جهانبینی، ایدئولوژی، دیانت) ازآن سخن به میان آمده است... هگل شاید فیلسوفی باشد که بهاشتباه قلم به "تفسیر" تاریخ کشید
هگل در فلسفهی تاریخ ، سهبار بهسوی خدا میرود و سرانجام مینویسد:"خدا خودش مرده است"
نگون بخت او نیست که احساس کند هویتش شکسته است، بلکه اوست که بداند هیچ هویتی ندارد
هیچ اندیشه ای در شوره زار زبان نمی روید. زبان باژگون و ویران شده بزرگترین مانع اندیشه است.
فلسفه از حوزهی دین کاملاً استقلال نیافته بود که در مدار علم گرفتار آمد؛ همان علمی که میکوشد تا اندیشیدن را از فلسفه بستاند و زیبایی را از هنر جدا سازد.
هدایت را برای آنچه نگفت، میستایم و نه برای آنچه که گفت.
پس از دو کتاب «نیچه زرتشت»و «دو نیچه در ایران»، اسکندری جو، این کتاب را به یاد سانتور ادب ایران «شاهرخ مسکوب»، به همهی آمدگان و آیندگان تقدیم نموده است.
پس از دو کتاب «نیچه زرتشت»و «دو نیچه در ایران»، اسکندری جو، این کتاب را به یاد سانتور ادب ایران «شاهرخ مسکوب»، به همهی آمدگان و آیندگان تقدیم نموده است.
صدرا گرامی این کتاب در ایران چاپ نشده شاید نشر باران داشته باشد تا برایتان ارسال کند.
پاسخحذف