۱۴۰۰ آبان ۳۰, یکشنبه

فلسفه چیست و فیلسوف کدام است




علی محمد اسکندری جو

Nicheye_zartosht@yahoo.com

 

اشاره: اینکه برخی نمی دانند یا نمی توانند به درستی به این پرسش: "فلسفه چیست؟" پاسخ دهند، ملالی نیست جز دوری فیلسوف و فلسفه؛ حتی طرح این پرسش فلسفی به معنای ایستادن در آستانه تفکر است و "رخصت" حضور در ساحت اندیشه. پروای این یادداشت بیش از اینکه پاسخی به چیستی فلسفه یا کیستی فیلسوف باشد، تاکید بر زایش فلسفه در آتن است.

 

میلاد فلسفه یا سنّت دیرینه اندیشیدن انتقادی critical thinking را یونان می شناسند؛ زایش تفکر ایستاده بر شانه های "منطق" شهر آتن است. در آنجا فلسفه هر چه باشد موروثی نبوده و همانند مقام شاهان پس از مرگ پدر به فرزند نمی رسید. به چه دلیل پس از ارسطو باید فرزند او هم فیلسوف خوانده شود؟ 

اصولا پیدایش متفکران نام آوری از جنس سقراط و ارسطو آن بوده که با "ابزار" فلسفی یا به عبارتی تفکر منطقی نشان دهند که پایان عصر اسطوره ها و روایات خوفناک خدایان انسان صفت اما نشسته در ستیغ "اُلمپ" آتن باید به پایان برسد و همان بهتر که پیشگویان  oracle نیز در همان دخمه های تاریک خویش بیتوته کنند و بگذارند فیلسوفان طرحی نو دراندازند.

آن زمان حکایات و افسانه های فراوانی از تصمیم و دخالت خدایان در امور مرگ و زندگی و یا جنگ و صلح، سلامت و بیماری، سیل و زلزله و یا عشق و نفرت بین شهروندان شنیده می شد؛ روایاتی که به واقع معنا و هدف از چگونه زیستن و چگونه مردن را برای آنها توجیه می کرد. به خاطر بسپاریم یکی از دو اتهام اصلی سقراط که منجر به حکم اعدام او و نوشیدن "شوکران" شد همانا به پرسش کشیدن حکایات و روایات خدایان المپ در بین جوانان بود. ایکاش، یونسکو یک روز نمادین اعدام این فیلسوف را سالروز فلسفه اعلام می کرد.

 

این فیلسوفان بُرهه تفکر با پیش شرط منطق و ریاضی است که پیدایش فلسفه به جهان را بشارت می دهند. بی سبب نیست که افلاطون در حاشیه شهر آتن بر دیوار باغ مشهور به "آکادمی" می نویسد: هر که هندسه [ریاضی] نمی داند پس اینجا نیاید. 

هندسه اقلیدسی یا همان هندسه مسطحه که امروز در مدرسه می خوانند پیش زمینه درک منطقی و درست اندیشیدن یونانی بود. بنابراین دانشجویان از سراسر یونان نخست می بایستی چند واحد اصول طالس و فیثاغورث و اقلیدس بگذرانند تا سپس به مدرسه افلاطون وارد شوند.

 

البته فلسفه در بین همه ملت ها و همه فرهنگ های گوناگون یافت می شود و فیلسوفان بیشماری نسل از پی نسل در این کشورها می آیند و می روند بدون آنکه بر خرمن فلسفه ارسطویی بیافزایند. با این حال، پرسش کلیدی آن است که در کدام سرزمین، در کجای شرق و غرب این کره خاکی، مبنای اندیشیدن و پارامترهای صحیح پرسیدن و معیارهای پاسخ دادن را دقیقا بر سنِت سقراطی و منطق ارسطویی منطبق می سازند. در کدام دیار است که یک پرسش فلسفی حتی پس از آوردن پاسخ استدلالی  argumentative اما باز همچنان استقلال و هویت پرسشی خویش را حفظ می کند؟ به راستی در شرق زمین است یا در غرب آن که اندیشیدن بدون منطق ارسطویی یک سنت دیرینه شده است؟

 

 به باورم  "کرونا" بیش از و پیش از آنکه یک ویروس خطرناک باشد که اوضاع جهان را چنین در هم پیچیده است یک "بحران" فلسفی بود که ما را گرفتار کرد؛ بحرانی ترسناک که برای چگونگی رویارویی ما با این میهمان ناخواسته و ناخوانده، در مرحله نخست یک پاسخ استدلالی و یا یک راه حل فلسفی (منطق ارسطویی) می طلبید آنهم در دنیایی که فلسفه به شدت به سوی "علم" کمانه کرده است و بر مدار و جاذبه آن می چرخد.

آیا این ویروس هولناک بیگانه، نگرش ما به هستی و مرگ و زندگی را تغییر نداده است؟ آیا "دماسنج" حکمت این کره خاکی در برابر تب وحشتناک این ویروس هولناک نشکست و فرو نریخت؟

 

سالهاست که به لحاظ فلسفی جهان دو پاره شده است؛ برخی کشورها در تضاد و انزجار از منطق ارسطویی، به سوی اندیشه بدون این منطق می روند اما درغرب (منهای نیچه وهایدگرچنین نیست. 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر