برای من مسئولیت اجتماعی در واقع یک ایده و یا
یک باور اخلاقیست که ضریب و غلظت "تعهد" مرا نسبت به جامعهام نشان میدهد.
به لحاظ اجتماعی متعهد بودن یعنی اخلاقاً (و نه قانوناً) همه ما شهروندان باید نسبت
به مسائل اقتصادی، اجتماعی و محیطی خویش حساس و هشیار باشیم. پیداست این اصطلاح
"مسئولیت اجتماعی" را نباید یک مفهوم انتزاعی یا انفعالی تصور کنیم که
کاربرد میدانی ندارد و ناظر بر کردار و رفتار ما در جامعه نیست. گفتمان تعهد
اجتماعی فقط مناسب تئوری های جامعه شناسی و بحثهای ملالت آور آکادمیک نیست که
دانشجو را به انگیزه کسب نمره به کلاس آورد.
بیگمان این هشیاری و حساسیت اخلاقی نسبت به
دیگر هموطنان برآمده از آن تعهد اجتماعیست که جایگاه فرد فرد ما به عنوان شهروند این
سرزمین را نشان میدهد. بنابراین هشیاری و تعهد اخلاقی ما ایرانیان نسبت به آنچه
در جامعه میگذرد نباید صرفا جنبه فردی و انفرادی داشته باشد بلکه همه نهادهای
عمومی و خصوصی تولیدی، خدماتی و بانکی را نیز شامل میشود. اینکه من در مقابل
اجتماع باید "پاسخگو" باشم و از عواقب کردار و رفتارم آگاه گشته و نسبت
به شهر و ایرانی که در آن زندگی میکنم نیز تعهد داشته باشم تنها مختص دوره معاصر
و مدرن ما نیست بلکه به دوره باستان و به قرون پیش از میلاد و به مکتب سقراط و
شاگرد او ایسقراط باز میگردد. به شهادت تاریخ، سنگ بنای زندگی قانونمند و کلان
جمعی (شهری) در آنجا نهاده شده است و نخستین نظریه پردازان و اندیشمندان جامعه
شهری هم در آتن و در مکتب سقراط پیدا شدند.
به درستی از دوره مشروطیت که فرآیند
"دولت/ملت سازی" در ایران آغاز میشود و ما نیز آن را آغاز تاریخ معاصر
ایران می شناسیم همواره به دنبال آنیم که چگونه به موازات شهر و شهرنشینی این نهال
تعهد جمعی را متناسب با زیست شهری بارور و فربه کنیم. ما تا کنون با آرای
"ایسقراط" درباره مسئولیت اجتماعی و تعالیم او در تربیت یک شهروند متعهد
و مسئول چندان آشنا نگشتیم که دقیق بدانیم این شهروند کیست و تعهد اجتماعی او چیست
و در برابر این مسئولیت، او از چه حق و حقوق اجتماعی برخوردار است. اینکه اندک
اندک از روستا مهاجرت کنیم و مستقیم در حاشیه شهر مأوا کنیم و کلان شهری بزرگ با
صدها مسائل ایمنی و آموزشی و بهداشتی و محیطی بسازیم آنگاه لزوما آیا با آداب
شهروندی و شهرنشینی و تعهد اجتماعی نیز آشنا شده و به حق و حقوق خویش میرسیم؟
ایسقراط در واقع نشان میدهد توازن و تعادل
اجتماعی هر شهر تابعیست از تعامل یا تضارب فرد با دولت شهر که در ترازوی شهروندی
سنجیده میشود تا عیار تعهد و مسئولیت او نسبت جامعه آشکار شود. در عصر طلایی آتن،
این شهر آنچنان در همه زمینههای شهری، فلسفی، فرهنگی و بویژه هنری (از جمله هنر
شهروندی با تکیه بر مسئولیت اجتماعی) پیشرفت سرسام آوری داشت که پس از بیست و سه
قرن هنوز کل جهان معاصر ما نتوانسته به اندازه همان دوره کوتاه سی ساله آتن و به
حجم آنها آگاهی و هنر اجتماعی تولید کند. بیسبب نیست که مردم شناسان، باستان
شناسان، شهرسازان و جامعه شناسان از سراسر جهان به دیدن آتن می روند و در خرابه های
شهر به دنبال آثار سقراط و ایسقراط می گردند که آنها چگونه در آگورا (میدان اصلی
شهر) مردم را در خصوص آداب شهرنشینی و مسئولیت اجتماعی آگاه میساختند و حق و حقوق
فرد فرد آنان را یادآور می شدند.
از مشروطه تا امروز مطبوعات ایران هم میکوشند
به عنوان "موتور محرکه" یا به عبارتی لوکوموتیو اجتماع باشند که قطار شهر
و شهروندی را هدایت میکنند. حال اینکه نشریات تا چه اندازه کامیاب یا ناکام شدند
از حوصله این یادداشت کوتاه خارج است اما بیشک رسانهها همچنان بازیگر عصر
شهروندند. به بیان دیگر، آنچه ایسقراط در "آگورا" نسبت به فضائل و رذائل
اجتماعی گفت و گفت، مطبوعات ایرانی هم در زمینه اخلاق و مسئولیت اجتماعی نوشتند و
نوشتند. به این سیاق، دولتها آن قوانینی را که به زعم خویش به سود جامعه است را
تولید و اجرا میکردند و مطبوعات نیز به نوبه خویش در مزایا و مضرات آن قوانین
آگاه سازی میکردند. در اطاعت از قانون، این مطبوعات هستند که همانند ترازویی
تقریب و تضریب شهروندان نسبت به اجرای قوانین را میسنجند و منعکس میسازند.
احترام و ستایش من از جنبش مشروطه به سبب همین توجه
اجداد ما به مسئولیت و تعهد اجتماعیست که تاریخ معاصر جمعی ما از آنجا سرچشمه میگیرد.
مشروطه بود که بذر شهروندی را در ضمیر جمعی و حافظه تاریخی ما کاشت که در برابر
هموطنان خویش از حق و حقوقی برخورداریم در حالی که نسبت به ایران نیز مسئولیت و
تعهداتی داریم که تا پایان حیات باید پایبند آن باشیم. امروز اما این
"حس" یا به عبارتی این آگاهی شهروندی که برآمد آن همان تعهد و مسئولیت
اجتماعی است که میراث مشروطه به شمار میرود، بر دوش مطبوعات کم رمق و بویژه رسانه
های صوتی و تصویری گذاشته شده است که فرد فرد جامعه را هشدار و آموزش دهد که از
مسئولیت و تعهد اخلاقی خویش نسبت به ایران شانه خالی نکنیم. من تنها مقیم یا ساکن
(Resident) ایران نیستم بلکه شهروند (Citizen) این سرزمینم و ضمن آنکه از حقوق و مزایا و ایمنی
شهروندی برخوردارم باید که به همان اندازه نسبت به شهر و میهنم نیز مسئول و متعهد
باشم. شاید هم این مهم نیست که ایران برای من چه کرده است بلکه این مهم است که من
برای میهن چه میکنم. اجداد تا آنجا که توانستند در دوره مشروطیت کوشیدند که ما از
زیست مقیمی و ساکنی به زیست شهروندی دگرگون شویم. حال پرسش اساسی این است که ما
آیا همچنان در همان حالت مقیمی درجا زدهایم و تعهد و مسئولیتمان به همان اندازه
ساکنین و ساکتین است یا آنکه به سوی شهروندی دگردیسی کردهایم و به تعهد اجتماعی
خویش نیز بخوبی آگاهیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر