بخش نخست
در سده ی نوزدهم اروپا، سورن کرکه گارد دانمارکی تنها فیلسوفی ست که خارج از حوزه آکادمیک می اندیشد و می نویسد. او با تکیه بر ارث پدری نه غم نان دارد و نه غم کار؛ گاهی اوقات نیز به برلین می رود و در کلاس درس هگل با پرداخت هزینه ای اندک، ساعتی می نشیند و به سخنان این پیر «اتاتیسم» گوش فرا می دهد. کرگه گارد سه مرحله از زندگی را برای انسان ها پیش بینی می کند: - نخستین فاز یا همان حیات «استتیک» است که انسانها استقلال ندارند و یا نمی خواهند داشته باشند و نمی خواهند سوبژکتیو و اندیویجوال باشند که وی آنها را انسان های «دوجینی» می نامد؛ نزدیکترین ترجمه به این اصطلاح که کرگه گارد اشاره می کند شاید همان «انسان گله ای» باشد که زیست جمعی دارد و عاری از فردیت است و خالی از کنترل است و زندگی را در «حال» خوش است و گذشته را می فراموشد و به فردا نیز نمی اندیشد. بهترین نمونه چنین انسانی به نظر او ولفگانگ آمادئوس موتزارت مشهور است، همان دون ژوان اطریشی که می گویند بر اثر توطئه آنتونیو ویوالدی آهنگساز ایتالیائی زشت و حسود درگذشت. نیچه این انسان های دوجینی را «چاندلا» می نامد و هدایت نیز آنان را «فرومایه گان» می شمارد. |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر