۱۴۰۲ فروردین ۲, چهارشنبه

تیمورتاش و مصدق در اسفند نفت



علی محمد اسکندری جو

در آخرین روز سال و آغاز بهار و باران، شاید حافظه جمعی و هویت ملی ما دست در دست هم دهند تا بکوشیم گذشته را زنده نگه داریم و به "تاریخ" ارزش دهیم، چرا که امروز هویت یابی بدون یادی از "دیروز" اصولا ممکن نیست و به فرض که ممکن باشد پس این هویت جعلی ست و ارزش و اعتباری ندارد. به این سیاق، نگون بخت او نیست که که هویت ندارد بلکه اوست که حافظه هم ندارد. این یادداشت کوچک نیزم به بهانه بزرگ داشت یاد و نام بازیگران پیشتاز استقلال سیاسی ایران است که معطوف به ملی شدن صنعت نفت شده.

بیست و نهم اسفند سال 1329 را روز ملی شدن صنعت نفت می شناسیم که پالایشگاه آبادان به عنوان نماد این "استقلال" در آن زمان بزرگترین پالایشگاه جهان به شمار می آمد. چند روز پس از ترور تیمسار رزم آرا نخست وزیر و نیز عقیم ماندن معاهده "گس - گلشاییان" برای جبهه ملی ایران به ریاست دکتر مصدق در مجلس شورای ملی فرصت گران باری فراهم آمد تا طرح پیشین اما کم جان ملی شدن نفت را این بار با شتابی سرسام آور "احیا" کند.

شگفتا! حتی ترور نخست وزیر قانونی و مشروع ایران هم باعث نگشت که دولت انگلیس لااقل به پیروی از امریکا که در سراسر جهان قرادادهای پنجاه پنجاه درصد با دولت ها امضا می کرد پس با دولت جدید ایران هم حق امتیاز شانزده درصدی (Loyalty) را به قراداد پنجاه درصدی تغییر دهد.

جالب است که پس از تصویب مجلسین شورا و سنای ایران در خصوص ملی شدن صنعت نفت، دولت کارگری انگلیس به ریاست "کِلمنت اَتلی" در نخستین گام تغییر رویه داده و سیگنال پنجاه پنجاه به تهران می فرستد. علت این تغییر سیاست دولت انگلیس آن است که پنجاه و یک درصد کل سهام شرکت نفت ایران و انگلیس در اختیار دولت اتلی است. جالب تر اینکه با تشکیل "نخستین" مجلس سنای ایران شاهدیم که سناتورهای انتخابی و انتصابی همگی به این طرح جبهه ملی رای مثبت می دهند؛ حتی دربار پهلوی به ریاست محمدرضا شاه نیز از این ااقدام ملی استقبال نموده و آن را تایید می کند. به باورم همانند فرمان "مشروطیت" که نخستین و آخرین اجماع دولت و ملت و دربار ایران در دوره قاجار بود، این طرح ملی شدن صنعت نفت هم نخستین و آخرین "اجماع" بین ملت و دولت و دربار در دوره پهلوی بود.

پیش تر در سایت "تاریخ ایرانی" به مناسبت های گوناگون به موضوع ملی شده صنعت نفت که آیا یک حرکت سیاسی بوده یا صرفا معطوف به سود اقتصادی، پرداخته ام. این بار اما شایسته است در کنار دکتر حسین فاطمی که جان جوان را قربانی این حرکت ملی کرد از "تیمور تاش" وزیر دربار رضا شاه و یکی از بازیگران عصر طلایی هم یاد کنیم*.

نقش پرستوی خارجی در سرنگونی وزیر دربار

عبدالحسین تیمورتاش فارغ التحصیل دانشکده افسری "سن پطرزبورغ" و زمانی هم جوان ترین نماینده مجلس شورای ملی که در کنار علی اکبر داور از چهره های مطرح کتاب مشهور "بازیگران عصر طلایی" در دوره رضاشاه به شما می رود را به جرات می توان او را از نخستین رجال سیاسی ایران دانست که از هنگام آغاز پادشاهی رضا شاه در سال 1304

خورشیدی، ساز مخالفت علیه قراداد نفت را کوک کرده و زمزمه تغییر در این امتیازنامه را در دربار پهلوی مطرح کرد آنهم به این بهانه "موجه" و قابل استناد که این توافق بین دربار قاجار و ویلیام ناکس دارسی هرگز به تصویب مجلس شورای ملی ایران نرسیده است.

در سال 1311 خورشیدی تیمورتاش از طرف رضاشاه به لندن می رود و در دفتر مرکزی شرکت نفت ایران و انگلیس با مدیران آن وارد مذاکره می شود. پیداست که اعتماد رضاشاه به تیمورتاش و نیز تسلط وی به زبان های بیگانه (فرانسه، روسی، انگلیسی) همچنین میهن دوستی و دفاع او از منافع ملی ایران، دلایل انتخاب این رجل سیاسی است. گرچه شخص تیمورتاش در لاله زار و شبهای تهران و نیز روحیات شخصی او در شبگردی "لندن" هرگز اهمیتی ندارد، در این میان اما به نظر می رسد او در لندن نباید می گفت آنچه که گفت؛ این وزیر هنگام مصاحبه با نشریه "تایمز" لندن بر اثر یک دو پیمانه، دچار لغزش و لقوه زبان گشته و درباره عدم رعایت برخی آداب توسط رضاشاه اشاراتی داشته که سفیر "خود شیرین" ایران در لندن بلافاصله این گلایه خصوصی (off record) از پادشاه را به دربار ایران تلگرام زده است.

از سوی دیگر، مدیران شرکت نفت که از ایران دوستی تیمورتاش و عدم تن دادن وی به تطمیع و رشوه به خشم آمده بودند با توسل به حربه قدیمی "دام پرستو" که در داستان های جنایی آن زمان اروپا شهرت داشت، این وزیر میهن دوست ایرانی را به هنگام بازگشت از لندن و در قطار سن پطرزبورغ به دام یک پرستوی دو رگه روسی انگلیسی گرفتار می کنند و کیف اسناد او را می ربایند و حتی پیش از رسیدن وی به تهران، دربار را آلوده به شایعات سخیف (جانشینی رضاشاه و دریافت رشوه از روسیه!) می کنند تا سرانجام تیمورتاش میانسال را در زندان قصر با آمپول هوا راحت کنند!

در تبارشناسی نقش پرستوهای وطنی و یا خارجی در سرنگونی این یا آن مقام بلندپایه آمده است که تا کنون تنها یک پرستو توانسته به پاس این نقش شوم به مقام والای دولتی برسد که او هم "زپی لیونی" وزیر خارجه اسبق اسرائیل است. در زمان وزارت او برخی از حاکمان و امرای خاورمیانه هراسی در دل داشتند که از شهرآشوبی این سابقا پرستوی اسرائیلی که به زعم خویش چه خدماتی به کشور کرده است!

باری، شایسته است ما به نسل جدید و آینده سازان ایران اندکی تاریخ بیاموزیم و ضمن ذکر روایتی از مصدق و تیمورتاش و فاطمی به آنها نشان دهیم که هویت و حافظه را ارج نهند تا ایران را دریابند. روایت ملی شدن پالایشگاه آبادان (گرچه تاوان سنگینی برای ملت ایران به همراه داشت و دولت انگلیس با کودتای 28 مرداد 1322 تمام زیان و خسارتی که این جهش ملی به منافع بریتانیا زده بود را با برداشت و فروش بشکه های نفت ایران جبران کرد) خواهی نخواهی پاره ای از تاریخ معاصر این سرزمین در تلاش برای دست یابی به استقلال است.

پانویس:

ابراهیم خواجه نوری نویسنده، نماینده مجلس، روزنامه نگار و سناتور سلسله پهلوی که در ضمن مخالف دولت مصدق نیز بود کتاب بسیار خواندنی و پندآموزی دارد که به آن اشاره کردم. گرچه به باورم شخص خواجه نوری نیز باید در شمار یکی از همان رجال عصر

پهلوی یا به گفته خودش "بازیگران عصر طلایی" به شمار آید که هم حیات پرآشوب داشتند و ممات سخت و دردناک. 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر