۱۴۰۲ آبان ۱۲, جمعه

دکترین دایان و اعلان وضعیت اضطراری

 


علی محمد اسکندری جو

سالهاست که خاورمیانه را "خاور خون" می دانم، می خوانم و می نویسم. فجایع تراژیکی نیز که در این پاره از پیکر زمین شاهدیم، به درستی بیانگر این باور است که تابلوی نشانی خاورمیانه را نمی توان به آسانی تعویض کرد و در آینده نیز همچنان تابلو خاورخون بر پیشانی منطقه خواهد درخشید. در شرق اورشلیم خیابانی هست به نام "راه رنج" که به عربی طریق الآلام و به لاتین "via doloros" نامیده می شود؛ همان راهی که عیسای مریم صلیب بر دوش طی می کند تا سپس در انتهای راه بر بالای تپه مصلوب شود. در این راه فرقه های گوناگون مسیحی کلیساهایی منطبق بر سنت بومی خویش ساختند و علی رغم اختلاف بسیار در ایمان و احکام و عبادات اما تنها بر همین نام خیابان "راه رنج" همه فرقه ها به توافق رسیدند! اینک نوبت این شرق سودایی رسیده است که همه فرقه های برآمده از ابراهیم خلیل علی رغم هزاران اختلاف حداقل بر روی نام تابلوی خاور و خون به توافق برسند. در این منطقه تراژیک، خون و خاور چنان پیوند ناگسستنی دارند که پنداری هم خون مقدس شده است و هم خاور! بنابراین "دیالوگ" افلاطون و عقل سقراط و منطق ارسطو در آنجا چندان تقدسی ندارند.

بی سبب نیست که جهان عرب همچنان دیالوگ را "محاوره" ترجمه می کند آنهم نه انسان با انسان بلکه محاوره انسان با خدا آنهم در بلندای طور سینا! بی دلیل نیست که در خاور خون، تجلی و مصداق سیاسی "ساورین Sovereign" همانا خداست و نه انسان. ساورین در این منطقه بحرانی همان اندازه مقدس است که دیالوگ در یونان باستان. در برهوت سیاست، دیالوگ قطب نمایی ست که جهت درست را نشان می دهد اما در شرق میانه چه؟

به بهانه اکتبر "حماس" و پیامدهای آن به یاد "موشه دایان" وزیر دفاع اسبق اسرائیل افتادم. مردی که از دوره کودکی در کوچه به زشتی از او یاد می کردم و از وی نفرت داشتم بدون اینکه از رادیو شنیده یا در تلویزیون او را دیده باشم. به خاطر دارم بیش از نیم قرن پیش، محله ما در حوالی میدان راه آهن تهران روضه خوان میانسالی داشت که یک روحانی خوش سیمای آذری با چشمانی سبز و صورتی گرد و قدی بلند و قامتی متناسب و محاسنی گندمگون داشت که در ایام محرم برای ما نوحه و مصیبت می خواند. چهره متقارن او چنان جذاب و کاریزماتیک بود که ما کودکان می پنداشتیم امام حسین هم به زیبایی اوست! این روحانی عیالوار تبریزی در انتهای کوچه و در خانه ای کوچک با چندین کودک قد و نیم قد و عیالی اردبیلی ساکن شده بود. چندین بار او از ما می خواست که در کوچه و خیابان این بیت را دسته جمعی فریاد بزنیم؛ بیتی که مصرعی از آن هنوز در خاطرم باقیست:

"با ارّه بریدند سر موشه دایان را!"

اینجا به یاد آن روضه خوان خوش سیمای آذری که نخستین باز بذر خشم و نفرت از اسرائیل را در دل کوکانه ما کاشت، لازم است بگونه بسیار موجز به دکترین موشه دایان یکی از سه شخصیت مشهور تاریخ معاصر اسراییل اشاره کنم که پیوند مستقیم دارد با اکتبر حماس. موشه دایان سالها پیش از جنگ شش روزه اعراب و اسراییل هشدار می دهد:

"ما برای جلوگیری از قتل عام کارگر و کشاورز اسرائیلی که در کیبوتص (مزرعه) کار می کنند و یا خانواده ای که شب در رختخواب با آرامش خوابیده است، به اندازه کافی منابع دفاعی از جان آنها در برابر حمله برق آسای اعراب را نداریم. آنچه اما می توانیم در برابر این حملات غافلگیرانه چریکی انجام دهیم این است که خون بهای بسیار بسیار گرانی را به ازای قتل نفس هر اسراییلی از اعراب مطالبه کنیم؛ خون بهایی چنان سنگین که هیچ سازمان عربی یا ارتش عربی و یا دولت عرب نتواند از عهده پرداخت آن خون بها برآید."

موشه دایان بیست سال پس از طرح این دکترین، در زمستان سال 1357 خورشیدی بازنشسته شد. این افسر تک چشم را مغز متفکر پیروزی اسرائیل در جنگ شش روزه 1967 با چند کشور عربی می شناسند که اعراب آن شکست نکبت بار را اصطلاحا "یوم النکبه" می نامند. حمله غافلگیرانه و کشتار و اسارت شهروندان کیبوتص نشین اسراییل توسط شاخه نظامی حماس در ماه اکتبر هم به مناسبت پنجاهمین سالگشت آن شش روز نکبت بار بود.

به نظر می رسد امروز حماس این دکترین هفتادساله موشه دایان را به "چالش" کشیده است افزون بر این که در حافظه جمعی اعضای سازمان حماس تبادل بیش از هزار زندانی فلسطینی در برابر تنها یک سرباز اسیر اسراییلی (گیلعاد شلیط) در سال 2011 میلادی چنان رسوب کرده است که می پندارند این بار نیز حداقل در برابر آزادی هر یک اسیر اسرائیلی آنها می توانند تقاضای آزادی حداقل صد زندانی فلسطینی را داشته باشند، چرا که امروزه در سراسر زندانهای اسرائیل (به مقیاس یک در برابر هزار اسیر) اصولا چنین تعدادی از زندانیان فلسطینی وجود ندارند که بخواهند معاوضه شوند.

بنیامین نتانیاهو و تشکیل کابینه جنگی

فراریان فاشیست جنگ جهانی دوم که بجای بازخواست و محاکمه و زندانی اما به خاور همیشه خون گریختند و تا مقام مشاور عالی روسای جمهوری نیز پیشرفت کردند، زخم های عمیقی بر پیکر نحیف منطقه برجا گذاشتند. از همان سالهای نخستین پس از پایان جنگ جهانی دوم با پیدایش و نفوذ خزنده این مشاوران فراری آلمانی، ایده معروف روم باستان که اعلان وضعیت استثنایی یا همان ایجاد دیکتاتوری موقت شش ماه بود را در خاور میانه رواج دادند. پیداست این مستشاران فراری از آلمان کتاب "الهیات سیاسی" نگارش تئوریسین مشهور آلمانی "کارل اشمیت" را که به بسط ایده وضعیت اضطراری پرداخته است را خوانده بودند.

آدولف هیتلر در 1934 فرمان اعلان "وضعیت ویژه" در کشور را صادر کرده و ناگهان پارلمان را به نهادی فرمایشی، تزیینی و فرمانبر تبدیل ساخت تا اقتدار رهبر رایش سوم این گونه تثبیت شود: "آلمان یعنی هیتلر و هیتلر یعنی آلمان." چنین جهشی را اصطلاحا گذار از سیاست به فراسیاست (metapolitics) می شناسند که در جستارهای پیشین به تفاوت سیاست و ماورای سیاست اشاراتی داشتم.

آن زمان جهان عرب یا نظام قبیله ای و امیر نشینی داشت که همچنان نیز در خلیج فارس چنین نظامی دارند و نام دولت و کشور نیز برگرفته از نام همان قبیله و عشیره است و یا دنباله رو سیستم آلمانی مورد نظر مستشاران آلمانی شدند. دولت های مصر، لیبی، سوریه و عراق به مدت چهل سال با انجام کودتاهای خونین و اعلان ناگهانی وضعیت اضطراری در کشور، عملا مجلس شورای ملی و قوه قضاییه را به دو نهاد فرمایشی و فرمانبر تبدیل ساختند. این رؤسای جمهور مادام العمر (مگر آنکه ترور شوند) با سانسور شدید رسانه ها و سرکوب تظاهرات و زندانی و تبعید دگراندیشان به بهانه اقدام علیه امنیت ملی، هرگونه تعامل و هم اندیشی زیر چتر "دیالوگ" و دموکراسی و عقل و منطق را به ریشخند و نیشخند گرفتند.

می گویند اسراییل در میان بیست و هفت کشور خاورمیانه تنها کشور دارای نظام نسبتا دموکرات و آزادی رسانه و آزادی احزاب و آزادی جامعه مدنی ست. اگر چنین است که می گویند هم که چنین است(!) پس هفتم اکتبر حماس چنان خطر و تهدیدی برای موجودیت اسراییل شده که بنیامین نتانیاهو عبری زبان، عبری اندیش به ناچار به باشگاه وضعیت فوق العاده کشورهای عرب زبان و عرب اندیش پیوسته است.

زنده نام دکتر محمد مصدق نخست وزیر پاک نهاد و پاک دست ایران نیز با توجه به محاصره دریایی ایران توسط ناوگانهای انگلیس خواهان اعلان وضعیت فوق العاده در ایران شد که با مخالفت مجلس شورای ملی روبرو گشت. درود بر روان او که حتی به ضرورت اعلان وضعیت غیردموکراتیک در کشور (کنترل و سانسور اخبار در روزنامه ورادیو و نیز انحلال یا محدود ساختن فعالیت احزاب

سیاسی و هییت های مذهبی و سرکوب تظاهرات) را می خواست به روش دموکراتیک (اجازه و موافقت پارلمان) انجام دهد.

البته پیش از دکتر مصدق، نخست وزیر دیگر ایرانی "قوام السلطنه" و پیش از او نیز نخست وزیر قاجاری (سید ضیاءالدین طباطبایی) درخواست اعلان وضعیت فوق العاده و برقراری اصطلاحا شرایط دیکتاتوری شدند که با مخالفت مجلس شورا روبرو گشتند. گویی سیدضیاء که روزنامه فرانسوی در تهران می خواند و از شرایط جهان نیز اندکی آگاهی داشت، چنان شیفته "موسولینی" شده بود که که آدرس را اشتباهی رفته و بجای مجلس شورای ملی به دربار قاجار رفت و از احمدشاه تقاضای موافقت با اعلان وضعیت اضطراری در کشور و لقب "دیکتاتور" برای نخست وزیر در فرمان شاه جوان شده بود!

بنیامین نتانیاهو که متخصص مقابله با جنگ های نرم و سخت چریکی و مقابله با میلیشیای خیابانی ست حداقل تا زمان نگارش ابن مقاله نشان داده که به هیچ شکلی راضی به عقب نشینی از دکترین موشه دایان نیست. بی بی (لقب نتانیاهو) در نخستین گام پاسخ به حمله چریکی حماس توانست رأی مثبت کنِست (پارلمان) را در اعلان وضعیت فوق العاده در اسراییل بدست آورد. از آن پس او بجای کشمکش بی پایان با احزاب چپ اسراییلی، بر روی تاکتیک و استراتژی مقابله با حماس تمرکز کرده است. به این علت نیز او از اصطلاح کابینه جنگی (به تقلید از وینستون چرچیل) بجای اعلان اصطلاح "شرایط فوق العاده" استفاده می کند تا شهروندان خاور خون ندانند که این کابینه جنگی عبری ادامه همان کابینه جنگی عربی ست که چهل سال خاورمیانه را از میراث سقراط و افلاطون و ارسطو دور ساخت و همواره سر به آستان هیتلر و موسولینی می سایید.

سخن پایانی اینکه سازمان حماس این بار نیز می کوشد کرونوس را با "کایروس" آشتی دهد تا با ازدواج این دو با یکدیگر به خلق فلسطین هم سودی برسد. پنداری اما حمله به کیبوتص باعث رنجش کایروس شده است. تاریخ نشان می دهد اصولا سنگ و ستون ساخت اسراییل همین نظام شورایی یا کمونی بوده که به عبری "کیبوتص" تفسیر می شود؛ موشه دایان و گلدا مایر و "آبا ابان" که بنیانگذار اسراییل هستند در همین جنبش کبیوتصی (زیست شورایی کمونی کارگری دهقانی) که در آن کشور بسیار رایج بود، رشد کردند و آبدیده شدند. به همین دلیل هم "استالین" دیکتاتور اتحاد جماهیر شوروی نخستین رهبری در جهان بود که موجودیت سیاسی دولت اسراییل را به رسمیت شناخت تا به زعم خویش با یک تیر دو نشان بزند: هم مشت محکمی بر دهان امپریالیسم منحوس به "زعامت" امریکای جهانخوار بکوبد و هم از نظام سوسیالیستی کیبوتصی اسراییل پشتیبانی کند.

جالب است نتانیاهو هم خواهان ازدواج کرونوس و کایروس است تا رجزخوانی او رعشه بر اندام حماس بیاندازد؛ پنداری اما او نیز باعث رنجش "کایروس" شده است. بنابراین تا زمانی که جهان عرب "دیالوگ" و دیالکتیک را به مثابه ابزار منطقی اندیشیدن و مذاکره و مصالحه را نه می شناسد و نه می خواهد که بشناسد و همچنان دیالوگ را محاوره ترجمه می کند آنهم با خدا و در طور سینا، پس سازمان چریکی حماس چگونه می تواند دریابد که کایروس کیست و به چه کار آید؟

بی بی هم که این روزها در دام کایروس گرفتار است و دوازده سال پیش، هزار زندانی فلسطینی را فقط با یک سرباز اسراییلی مبادله کرده بود، پس او نیز چگونه می تواند پاسخگوی ناله ها و مطالبات خانواده های بیش از دویست اسیر اسراییلی باشد بویژه این روزها که به تقلید از دولت های اسبق سوریه و مصر و عراق و لیبی، در کشور اعلان وضعیت فوق العاده کرده است؟

آن روز که مستشاران ارشد آلمانی به خاورمیانه گریختند و در سایه امن "اخوان المسلمین" به زعامت "حاج امین الحسینی" فلسطینی دوباره بازسازی شدند آیا اعراب و اسراییل روز خوش داشته اند؟

در وانفسای جنگ در خاور خون دریغ است که از شاخه یا شعبه شیعی اخوان المسلمین در ایران هم یادی نکنم که چگونه رهبر جوان ایرانی به تقلید از اخوان المسلمین مصری، با کپی برداری و ترجمه قطعنامه عربی در پیامی که به دفتر دکتر مصدق می فرستد هشدار می دهد که بند بند مطالبات ده

گانه او که پنداری "ده فرمان" موسی کلیم الله است را باید بند بند اجرا کند. جوانی که شاید دوست همان روحانی خوش سیمای تبریزی کوچه ما بود؛ همان که تخم خشم و نفرت از موشه دایان و انزجار از اسراییل را در دل کوچک ما کودکان می کاشت؛ همان که می پنداشتیم امام حسین هم به زیبایی اوست!