۱۴۰۲ مرداد ۲, دوشنبه

سوسیالیسم نامرغوب: نامه سرگشاده به استالین!

 


علی محمد اسکندری جو

 

هنری کیسینجر وزیرخارجه پیشین آمریکا در دیدار با مقامات کشور چین ضمن اشاره به قدرت نظامی و سیاست خارجی "نامتقارن" ایالات متحده، به چینی ها دوستانه هشدار می دهد: "دشمنی با امریکا خطرناک است اما دوستی با امریکا بدتر از آن بلکه مرگ آور است." حال حکایت حزب توده و بویژه هئیت تحریریه آن است که پنداری خصومت با این حزب (معطوف به آنچه در ایران می گذرد) سزای کمتری از دوستی با آن دارد! به این سبب چاره چیست که شکواییه به پیشگاه عمو یوسف (استالین) نوشتن آنهم بابت "جیره خشکه" روسی که هر هفته از کرملین به برلین می رسد تا رفقا به عنوان تحلیل سیاسی، این خشکه را به هجویات و خیالات خویش نیز آلوده سازند و هر چهارشنبه در ارگان حزب منتشر کنند. مگر نه اینکه از کرامات قائد اعظم بلشویسم است که او همواره زنده و گوشی هم به درازای "بودا" دارد تا نجوای رفقا را بشنود. اینک چه باک که نگارنده هم "رفیق" رفقا شود و نامه سرگشاده به محضر حضرتش بنویسد و از دوگانگی رفقا در عرصه سیاست شکایت کند. البته سیاستی که قطب نمای آن "دیالوگ" باشد و عقربه های آن هم "دیالکتیک" اما دریغ، این روزها گویی رفقا هر دو را ندارند.     

 

گرچه جوزف استالین آن سردار نام آور(!) بلشویسم اندک حیثیت و اعتباری به اتحاد جماهیر شوروی بخشید اما امروز بجز نزد رفقا دیگر نام و یادی از او در میان نیست، چه رسد آنکه بخواهیم وی را نمونه یک سوسیالیست مرغوب هم بشناسیم. نکته اینکه می خواستم سرآغاز این شکواییه را با عبارت عبرت آمیز در نامه سرگشاده "ایلین راسکولنیکف" وام گرفته از نمایش نامه "مصیبت عقل" شاهکار الکساندر گریبایدوف (سفیر روس در دوران فتحعلی شاه قاجار که در تهران ترور و مُثله شد) هنگام خطاب به استالین آغاز کنم: "درباره تو حقیقتی را بیان می کنم که از هر دروغی تلخ تر است." اما عبارت هشدار آمیز هنری کیسینجر (سابقا آلمانی) در نظرم مصداق همان حقیقتی در وصف حال حزب توده آمد که بیان آن از هر دروغی تلخ تر است.

 

نخست اشاره کنم به نشریه "ایزبورسکی" یا به عبارتی ارگان آوانگارد افراطی روسیه که رفقا دریافت می کنند و گاهگاهی به مندرجات آن را در قالب تحلیل هفتگی منعکس می سازند. بی گمان رفقا و استالین اشراف خبری دارند که "کعبه کرملین" برخی را مانند الکساندر دوگین و پیروان افراطی او چنان شیدا و شیفته "پوتین" ساخته است که شاید بجای برلین، این بار از کربلا تا کرملین طوطیایی شوند. جالب است که رفقا در این تحلیل ها مدام به ایرانیان هشدار می دهند مبادا در دام پروپاگاندای غرب اسیر شویم و تحلیل های ضد روسی بخوانیم. 

 

محفل یا حلقه روسی ایزبورسک که دائما بر طبل جنگ می کوبد تا کنون توسط سه ایدئولوگ نسبتا با نفوذ در سیاست داخلی و خارجی روسیه نقش داشته است. الکساندر پروخانف که شیخ و پیر این جنبش است در رأس محفل می نشیند؛ الکساندر دوگین و نیز "ولادیسلاو سورکوف" مشاور قبلی پوتین هم در طرفین او می نشینند. حال شایسته است رفقا به اعتبار جلال و جبروت استالین در طرحی گام به گام از این پس در ایستگاه "برلین" کمتر از کرملین بخوانند و عطای نشریه جنگ طلبان حلقه ایزبورسکی را به لقایش ببخشند.

آیا سزاست هیئت تحریریه ارگان حزب توده همچنان در هیبت هولناک عمو یوسف مسخ مانده و ترّهات وُلگاری پراکنده کند؟ آیا شایسته است که رفقا روسی بیاندیشند اما ایرانی بنویسند؟ پس پروا (شرم) حزبی کجا رفته است که چنین بی پروا به ایرانیان هشدار می دهند که اسیر دستگاه پروپاگاندای غرب نشوند! مگر رفقا همچنان اسیر پروپاگاندی کرملین نیستند و بجای تلسکوپ اما همچنان با اسطرلاب آسمان سیاست را رصد نمی کنند؟ بنابراین آیا به راستی سوسیالیسم رفقا نامرغوب نیست؟

 

این شکوائیه کنایی استعاری که به منظور آشنایی سطحی هم میهنان با بازیگران عصر طلایی فاشیسم روسی را می نویسم، شاید همزمان چراغ هدایت رفقای حزب توده شود تا کمتر سنگ دلواپسی به سینه حزب زنند. رفقایی که پنهانی کتاب "تاریخ، چراغ راه آینده است" را منتشر می کنند اما گویی به بلشویسم و زعامت استالین سوگند خورده اند که از تاریخ هیچ نیاموزند حتی اگر چراغ راه اینده باشد. 

نمونه تاریخی اینکه رفقا در ارگان حزب توده با انتشار "اوراق قرضه" توسط دولت دکتر مصدق به شدت اعتراض کرده آن را طرحی امپریالستی و توطئه امریکای جهانخوار می نویسند حال آنکه طراح آن، نابغه آلمانی "یالمار شاخت" وزیر دارایی و رئیس بانک مرکزی آلمان در دولت عالیجناب گروفاس (هیتلر) بود که اتفاقا تازه از زندان نیروی متفقین آزاد شده بود. آن زمان "سوسیالیسم" نسل پیشین رفقا چنان "نامرغوب" درآمد که آتش بیار هنگامه و کشتار سی تیر ماه شد آنهم به این بهانه که "آوریل هریمن" فرستاده ویژه رئیس جمهور امریکا چه حقی دارد که جهت حل اختلاف ایران و انگلیس بخواهد به تهران بیاید!

نمونه اروزی اینکه حزب توده با انتشار تصویر زباله های انباشته شده در متروی نیویورک، بشارت می دهد که ایالات متحده گرفتار هرج و مرج گشته و عنقریب سقوط خواهد کرد. آیا رفقا خبر دارند که زیر هر درختی در روسیه چند بطری خالی "وُدکا" یا همان عرق سگی افتاده است؟ به این سیاق، الکلیسم و زن و کودک را مستانه از پنجره بیرون پرتاب کردن نشانه فرهنگ و تمدن والای روس است؟ رفقا این گونه می خواهند با نظام کاپیتالیستی آلوده به الیگارشی روسی به جنگ کاپیتالیسم غربی بروند؟

الکساندر دوگین هنگام یورش وحشیانه و تجاوز روسیه به اوکراین در صفحه شخصی فیسبوک می نویسد: "گاهی راه انداختن یک جنگ برای جلوگیری از جنگی دیگر ضرورت دارد." جل الخالق(!) به این همه نبوغ و استعداد روسی که به بهانه مبارزه با فاشیسم به اصطلاح اوکراینی بخواهیم بی رحمانه این سرزمین مقاوم را بمباران کنیم. 

به رفقا سفارش می کنم تاریخ جنایات عمو یوسف را از نو بخوانند، چرا که اعتبار و آبروی تاریخ "بلشویسم" روسی معطوف به کردار و پندار استالین است و نه آنچه که مورخان دولتی روسیه نوشته اند. تاریخ پیروان استالین صرفا یک یا چند روایت سطحی از حوادث بود؛ روایاتی که بعضا در کارگاه "ولگاریسم" به اندک بهایی تولید شد تا در بازارهای عامه پسند اتحاد جماهیر شوروی توزیع شود.

در پایان امید است که این شکوائیه را رفقای برلین نشین نجوا کنند تا به گوش بودای بلشویسم برسد که شاید به اشارت و بشارت او آنها از این پس، دیگر نخواهند که "جوکر" میدان سیاست و ملعبه بازیگران جنگ طلب و افراطی کرملین نباشند آنهم به بهانه پیکار با فاشیسم! به درستی نمی دانم سوسیالیسم "مرغوب" چیست اما به راستی می دانم که سوسیالیسم رفقا، کرملینی و نامرغوب است. راستی، این پیام را به استالین زدم تا حزب بشنود!