۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه


من او را شبیه آن قزاق پیر و خردمند ـ قهرمان رمان تولستوی ـ می بینم که از صبح صادق تا شفق شب، تور به آب انداخته ، صید ماهی کند؛ تااز اندیشه بطری ودکا و سیگاری بر لب برون شود، و شبانگاه شادان و شاداب به کلبه آید و در راه از خویش بپرسد: راستی امروز به چه اندیشیدم؟! بر صفحه ذهن او نه فکری، نه رویایی ونه حتی خاطره ای نقش نبسته؛ درون او صاف و زلال است درست مثل آسمان بی بار. اندیشه و آرزو و خیال و رویا در طول روز چون جرقه ای بر درون او تابیدند و به خارج پرتاب شدند، بی آنکه افسار احساس در دست عقل اسیر باشد. او عمداً مانند انسان بی خبر و بی آگاه، همیشه در لحظه زندگی می کرد، اشتباه می کرد و از خطـای خویش می آموخت و خود به خویش آگاهی می داد.
نیچـه این عبارت از ژان ژاک روسو را آویزه نهادش ساخته بود:" هدف انسان در زندگی آرمانی، اندیشیدن و خواندن نیست بلکه آن است که انسان شود و انسان بماند." نام آورانی که نیچه را خوانده اند ـ توماس مان، ماکس وبر، فروید، یونگ ، وتیگنشتاین، هیدگر، دریدا، فوکو، لاکان ـ همه از نوش کلک او شهد اندیش شدند. این فیلسوفان به دنبال حل مسئله نبودند بلکه صورت آنرا فرموله کرده و افق این حوزه را گسترده تر ساختند. حیرت آور است که این پارسی فال رنجورکه به زحمـت از عهده چاپ چند جلد کتاب خویش برآمده ـ آن کتاب ها هم به فروش نرفتند ـ تا زمانی که فیلسوف دیوانه اش نخواندند، شهره غرب نگشته بود. تأثیر نیچه بر قلمرو فلسفه، سیاست، روان شناسی، جامعه شناسی، هنـر، موسیقی، شعـر و ادب، غیر قابل انکار است؛ تب نیچه بر پیکر گیتی همچنان جاری است.

از نیچه به بعد کیست که در ایران و جهان غرب آثار ادبی و فکری آفریده باشد ولی از او الهام نگرفته باشند؟. کدام متـرجم، شاعر، ادیب و کدام سوداگر ایدئولوژیک است که در آرمان ارغوانی عدالت به یاد او نیافتد. چگونه است که این فیلسوف شاعران و شاعر فیلسوفان، که در عصر خویش اندیشه و متون پاره پاره اش هرگز محل اعتنای بزرگان ادب و فلسفه واقع نشد، اینچنین فارقلیط مدرنیته گشته است؟ براستی چرا در سنگرهای میدان جنگ اول در کوله بار سربازان سلحشور و جان برکف صدراعظم درکنار کلام مسیح، کتاب زرتشت او پیداست!
کلام نیچـه کلاً منطبق با وضع جسمانی و روحی او است. پرسش اساسی این است، آیا از تقطیر افکار و اندیشه او تمایلات تخریبی و نژادی مشهود بدست می آید؟ نیچه از اساتید برجسته تقطیر آراء و ایده های فیلسوفان است. او هنگامی که رساله «گیتی به نشانه اراده و ایده» شوپنهاور را در یک شب می خواند، تقطیر نظرات او را بر تکه کاغذی می نویسد! کتابی که تأثیر آن تا پایان عمر با نیچه بود فقط در طول چند ساعت مطالعه و تقطیر گشت.
در سال 1878 در هنگام اقامت در سورنتو در گفتگو با دوست دیرینش پل ره ( Paul Ree ) و با اشاره به کتاب «انسان بسی انسان»1 ضرورت پرورش و رهبری (Fuhrer und Erzieher Uder menscheit ) تیره برتر انسان را گوشزد می کند. ده سال بعد دقیقاً پیش از فلـج مغـزی اش، در نامه ای به دوستش می نویسد:" آینده بشریت در دست های من است". به هر روی چاره ای نیست جز آنکه از مطالعه آثار وی از نیچه به نیچـه پناه پناه آوریم. عالیجناب گروفاس2( Gröfaz) همان که در سودای رایش هزار ساله در طی دوازده سال جهان را به خاک و خون نشاند، در یکصدمین سالگرد تولد نیچـه 1944 شخصا گلدسته ای به آرامگاه او هدیه می کند و افاضه می فرمایند: "ما بربریم و بربر خواهیم ماند!" او تلاش می کرد که توسط دستگاه پروپاگاندای نازیها به جهان القاء کند که ایدئولوژی او بر گرفته از فلسفه نیچـه است. عالیجناب3 گروفاس در طول بیست سال هفت بار سر به آستان نیچه سائید و کتاب نبرد من « Mein Kampf» وی پر از اشارات نیچوی ست که به زبان عبارات (Exoteric) نوشته شده است. عالی جناب هم مانند پارسیان هند بارها به دست بوسی الیزابت ــ تارانتل نژادپرست ــ رفته است.
نیچـه ایده آل و آرمان را رادیکالیزه کرده، به طور همزمان عصاره عقلانی را از درون این آرمانها خارج کرد. به نظر او حیات انسان مدرن بر سه پایه استوار است که عبارتند از: هنر، تن و توهم. تجسم اولی را در موسیقـی و اپـرای واگنـر یافت، بدن را از جنس سالومه هدیه گرفت، و توهم را از اندیشـه شوپنهاور به ارث برد. بعدها سالومه و سابینا به کمک فروید و یونگ، پایه دوم میراث نیچه را مورد آزمایش ها و تجربیات پوزیتوسیتی ـ از منظر جسم و روان! ـ قرار دادند که محصول نهایی را در اختیار سارتر و سیمون گذاشتند. جنبش فمنیستی و رهایی زن را سالومه و سابینا با خلق آثار ادبی و کشف نقاط کور نـرم تنان به زن مدرن شناساندند! صادق هدایت نیز در طول اقامت خویش در فرانسه با نثـر و شعـر نوسندگان و شاعران متأثر از نیچـه آشنا گشت. او قالب سبک ادبی خویش را محکم ساخته و در تهران به آفرینش آثار مشابه به زبان فارسی پرداخت. صادق 4بویژه شلاق مشهور نیچه را به زیبایی تمام در نثر اروتیک خویش بکار برده است. شلاقی که گوئی تنها میراث نیچه است که زودتر از آثارش توسط صادق هدایت به ایران می رسد. شلاقی که اکنون نزد پاره ای از فمینست های ایرانی است تا بر چهره یکدیگر بکوبند!

1 این عبارت از کتاب انسان بسی انسان به اضافه جمله ـ آینده بشریت در دست های من است ـ دستگاه پروپاگاندای نازیها را به عارضه موسوی دچار ساخت، و از آنجا که نیچه توسط خواهرش الیزابت به عنوان متفکرهزاره رایش سوم معرفی گشته بود، رتوریک محض قلمش و کاریزمای این فیلسوف دیوانه! آسان نمود اول ولی.....
2 لقب هیتلر( Grösser Feldherr Aller Zeiten ) به معنی فرما نده جاویدا ن کل قـوا که ازسوی ستاد فرماندهی جنگ به ریاست هیتلر، به خودش اعطا شد! این عنوان را به صورت تحت اللفظی میتوان چنین ترجمه کرد،" فرمانده بزرگ آرتشتاران همه زمان ها.
3 عکس ها و امضاء دفتر یادبود نیچه در آرشیو او در وایمار آلمان محفوظ است.
4 «زنی که مردش را گم کرد» ، صادق هدایت رسنتیمان شدید خود از فرهنگ و سنت طبقه چاندلای ایرانی را در این داستان و همچنین داستان های کوچک آبجی خانم و طلب آمرزش، نشان داده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر